بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتقاد» ثبت شده است

جوون‌تر که بودم نظرات وبلاگم نیاز به تایید نداشت و این رو یه‌جور آزادی بیان واسه مخاطب می‌دونستم اما حالا این‌طور نیست، مدت زیادیه که نظرات نیاز به تایید دارن و بعضی‌هاشون رو هیچ‌وقت تایید نمی‌کنم. اصلا آزادی بیان این نیست که آدم هرچی از دهنش درمیاد بگه! اینجوریاست دیگه؛ آدم که پیر میشه بعضی افکار و رفتارهاش هم تغییر می‌کنه!! از این گذشته نظرات خصوصی هم واسه خودش موضوع قابل بحثیه! مهم‌ترین‌شون انتقادهاییه که اگر عمومی هم باشه تاییدشون میکنم ولی خب تعدادشون نسبت به بقیه کمه...

انتقاد با لحن مؤدبانه خیلی تاثیرگذار و قابل قبوله. برداشتم اینه که مخاطب از سر لطفی که بهم داره، وقت میذاره و انتقادشو بیان می‌کنه و این برام خوشاینده... مثلا این نظر رو بخونید...

نظر شما چیه؟

::

نظر خضوصی

::

+ ولی خداییش من کجا خودم رو از نظر دینی برتر دونستم؟! روسیاهم و اعتراف میکنم...

بی تعارف

چند سال پیش، پنج شهید گمنام را در نزدیکی خانه‌مان، مقابل حسنیه‌ای کنار خیابان اصلی دفن کردند و مزار ساده‌ای با یک گنبد کوچک برای‌شان ساختند و انصافا چقدر حال و هوای این قسمت از شهر را تغییر دادند. هر وقت مردم پیاده و سواره از کنار مزار این شهیدان رد می‌شدند نگاه‌شان دنبال گنبد و قبر شهیدان بود. هر ساعت از شبانه‌روز یک یا چندنفری بالاسر قبرشان نشسته و خلوت کرده بودند؛ قیافه‌هایی که بعضا حزب‌اللهی هم نبودند. هر کسی می‌توانست به راحتی دست برساند به دامن شهدایی که آن‌جا آرام گرفته‌اند. دوستان ما هم که تازه یاد گرفته بودند قرارها و جلسات دوسه نفره را آن‌جا می‌گذاشتند و دسته‌ی عزاداری شام غریبان را به مقصد مزار این شهدای عزیز راه می‌انداختند. تا این‌که مسئولان محترم تصمیم گرفتند حرکتی بزنند و احتمالا برای پاس‌داشت مقام شهدا و حفظ ارزش‌های دفاع مقدس، مزار این شهدای گمنام را به حسینیه مجاور آن ملحق کنند. نمی‌دانم این بزرگواران اصلا به هدف دفن شهدای گمنام در جای جای شهر هم فکر کردند یا نه! این‌که چرا به جای دفن همه‌ی شهدا در یک‌ جای مشخص، آن‌ها را در اماکن مختلفی مثل حسنیه‌ها، دانشگاه‌ها و... دفن می‌کنند؟! شاید هم هدف اصلی یادشان رفته باشد.

::

مزار شهدای گمنام رشت

(مزار شهدای گمنام رشت بعد از تعمیرات)

::

بی تعارف

چقدر خوب است که مدیر یا مسئولی برای عرض اردات، انجام وظیفه اخلاقی و ادای دینِ شرعی‌اش، به دیدار ِخانواده شهیدی می‌رود و دست‌بوس ِ پدر و مادر شهیدی است که امروز، امنیت و استقلال کشورمان را مدیونش هستیم. گرفتن چهارتا عکس در این مجلس برای یادگاری یا احیانا گزارش کار هم خیلی چیز بدی نیست. اما خدا نکند همین مدیر یا مسئول، صرفا برای نگه داشتن تابلویی ریاکارانه و به قصد تهیه گزارش کار، بخواهد منزل شهیدی را با نفس های خود آلوده کند!

ادعا نمی کنم که می توانم نیت افراد را تشخیص دهم ولی وقتی عکس‌های دیدار مدیر و معاونین یکی از ناحیه‌های آموزش و پرورش شهر رشت را با خانواده شهید بزرگواری دیدم، بیشتر از پیش متنفر شدم از سیستم مسخره‌ی گزارش کاری ادارات و سازمان‌های کشور. کسانی که می‌خواهند با آمارهایشان به آرمان‌ها برسند. کاش قدری می‌فهمیدند و جلوی خانواده‌ی شهید، کاغذ گزارش‌شان را تابلو نمی‌کردند!

اردات مقوایی 1

اردات مقوایی 2

::
پ.ن:
- این‌قدری که از این جور موضوعات کوچیک، ناراحت میشم از کاندیدا شدن هاشمی و مشایی نمیشم!
- نوشته ای قدیمی: شهدا را تابلو نکنید، لطفا!
بی تعارف

چند وقتیه جلوی مساجد شهرمون، تابلوی بزرگی از عکس شهدای همون محلّه رو نصب کردن؛ گاهی اوقات تعدادشون زیاده گاهی هم خیلی زیاد. جالبه آدم عکس شجاع‌ترین و محبوب‌ترین چهره‌های مورد علاقه‌اش رو جایی نصب کنه که جلوی چشمش باشه، اما این عکس‌ها واسه چه کسایی نصب شده؟ الان عکس‌هایی که جوونا واسش پول میدن و روی دیوار اتاقشون نصب می‌کنن، چیه؟ فلان خوانندة اون‌ور آبی یا بهمان بازیگر این‌وری که وضعش چند برابر بدتر از اون‌وری‌هاست! هر چی باشه حتماً عکس شهید هم محلّی خودش رو نصب نمی‌کنن.

این هدف قشنگیه؛ ترویج فرهنگ شهادت، ولایت، بصیرت و... اما فقط با نصب عکس این اهداف عملی نمیشه. استفاده از عکس کریستین رونالدو در تبلیغات روغن موتور مورد توجه افرادی قرار می‌گیره که یا علاقه‌مند به فوتبال هستن و چهارتا ضربه ایستگاهی از رونالدو دیدن یا حداقل از قیافه و مدل موی اون خوش‌شون میاد! حالا اگه به جای عکس رونالدو از عکس روبرتو باجو (*) استفاده می‌شد واسه جوون امروزی چه جذّابیتی داشت؟!

::

::

* روبرتو باجو از ستارگان فوتبالی سالهای گذشته است که من کوچکتر که بودم بازیهاش رو تو تلویزیون دیدم.

بی تعارف