بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترس» ثبت شده است

گفتم: «روزه نمی‌گیری لاأقل حرمت ماه رمضون رو نگه‌دار!»

گفت: «باشه»، سرش را انداخت پایین و به آرامی رفت.

سر محلّه ایستاده بود و در کمال پُررویی شیشه دلستری را سَر می‌کشید. ترسیده بودم از این که بخواهم آدمِ لاتی را نهی از منکر کنم که هیکلش دوبرابر من که نه، سه برابر من بود. قلبم تند تند می‌‎زد و نمی‌دانستم چه چیزی پیش می‌آید؛ یا دعوایی حسابی می‌شد و چوب مفصّلی می‌خوردم و یا همانی می‎‌شد که شد (البته احتمال این که طرف را بزنم و ناکارش کنم هم هرچند خیلی کم اما بود که البته در این صورت با توجه به تناسب هیکل‌های‌مان، الان باید شرح یک معجزه را برای‌تان می‌نوشتم!).

قبل‌تر از این همیشه مردّد می‌شدم که الان باید نهی از منکر کنم یا فایده‌ای ندارد و تکلیفی ندارم اما یک چیزی همیشه به من می‌گفت نکند از ترس، واجبم را ترک کنم تا این‌که امروز نتوانستم کوتاه بیایم. روزه‌خواری یک جورایی فرق می‌کند مخصوصا این‌که طرف حساب با پُررویی و گردن‌کلفتی انجامش دهد. از دست خودم خوشحالم که به تکلیف عمل کردم و ناراحتم از اینکه چرا قبلش می‌ترسیدم!

امروز چندین و چندبار جمله‌های آدم گستاخی در ذهنم مرور شد: «این تو هستی که باید حجابتو برداری، اینجا دیگه جای شماها نیست، این شماها هستید که باید از اینجا بروید، شماها چند نفری بیشتر نیستید، بمانید خودم چادر از سرتان می‌کشم و...» (+)

::

دلستر

::

پ.ن:

+ خدایا! ایمانی کامل و دلی قرص می‌خواهم تا آن‌چنان رفتار کنم که تو می‌پسندی... .

+ ‌نمی‌گذارم امر به معروف و نهی از منکر در این شهر بمیرد! (+)

+ دانلود کلیپی زیبا از آقای قرائتی درباره‌ی روزه‌خواری (+)

بی تعارف