بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

می‌گفت: با هر زحمتی بود دست‌هام رو به ضریح رسوندم و زیارت کردم. خسته و مونده اومدم زیرزمین حرم، یه گوشه واسه خودم نشستم. چشمم افتاد به دوتا بچه 10، 12 ساله‌ای که روی ویلچر نشسته بودن. یکی‌شون معلوم بود پاهاش کوتاه و بلنده. اون یکی هم یه دستش فقط تا آرنج بود و احتمالا پاهاش مشکل داشت؛ خیلی معصوم بودن. یه لحظه حس کردم امام رضا علیه‌السّلام پیش‌شون نشسته و داره با محبت پدرانه دستی رو سرشون می‌کشه. این حس رو به چشم نمی‌تونستم ببینم اما باورش کردم؛ باوری که چند لحظه پیش وقتی پنجره‌های ضریح، تو دستم بود بهش نرسیده بودم!

::

حس هشتم!

::

بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

سفرنامه بیان‌گر درک نویسنده‌اش از حالات و موقعیت‌های سفر است و وقتی دست نویسنده کوتاه باشد از درک مفاهیم عرفانی و مضامین عاشقانه، سفرنامه‌اش هم می‌شود همین که در ادامه می‌خوانید! البته سفری که مبدا، مسیر و مقصدش متفاوت است خواسته و ناخواسته سفرنامه‌اش هم متفاوت از آب در‌می‌آید.

اول:

اگر اشتباه نکنم 45 نفر بودیم که شهریورماه 92 مشرّف شدیم خدمت امام هشتم. روز دوم سفر تماس گرفتند و خبر دادند می‌خواهند اربعین امسال فعال‌های فرهنگی استان گیلان را ببرند کربلا، سهمیه ما هم فقط 6 نفر! از بس شوکه شده بودم پشت تلفن حرفی برای گفتن نداشتم؛ هم خوشحال از این که امام رضا علیه‌السّلام این‌طوری تحویل‌مان گرفته‌اند هم ناراحت از این‌که چرا فقط 6 نفر؟! تا آن روز بچه‌های هیئت بیشتر از 20نفرشان نزدیک 2 سال داشتند قسط پرداخت می‌کردند تا شاید روزی کربلایی شوند. بچه‌ها را جمع کردیم و گفتیم قضیه از این قرار است، حالا شمایید و امام رضا علیه‌السّلام. بروید حرم از هر راهی بلدید گدایی کنید، اگر اینجا نشد دیگر نمی‌شود! همان لحظات حال بچه‌ها پر از بغض بود، دیگر نمی‌دانم حرم رفتند چه‌کار کردند؟ چه‌قدر اشک ریختند؟ حضرت را به چه اسمی قسم دادند؟! فقط این‌که وقتی برگشتیم رشت در اولین پیگیری، سهمیه‌مان شد 20 نفر!

سفرمان از همان روز شروع شده بود، مبدا مشهدالرّضا، مقصد کربلا... و عجب سفر قشنگی شد از صحن گوهرشاد تا بین‌الحرمین! از باب‌الرّضا‌ علیه‌السّلام تا باب الفرات! از فلکه آب تا باب بغداد! از حسینیه خمینی‌شهری‌ها تا چادرهای پشت هتل ضیوف الباقر علیه‌السّلام!

::

حرم امام رضا (ع) - شهریور 92

::

پ.ن:

+ به لطف خدا سفرنامه قافله عاشقی رو که مربوط میشه به سفر پیاده کربلا (اربعین 92)، توی 10 پست جداگانه تقدیم می‌کنم. باشه که ازمون قبول کنن.

+ حالا که از سهمیه و ثبت‌نام گفتم، حیفه تشکر نکنم از اخوی عزیز و بزرگوارم آقاحامد رضایی که خیلی زحمت دادیم بهش و البته از آقاحسین عزیز. اجرتون محفوظ إن‌شاءالله. :)

+ چند سالیه مشهد که میریم، اسکانمون حسینیه خمینی‌شهری‌هاست، نزدیکای فلکه آب.

بی تعارف

وقتی اتفاقاتِ روزمره‌ات جالب و منحصر به فرد می‌شود، دوست داری بنویسی‌‌شان؛ گفتنی‌ها را در وبلاگ و فضاهای عمومی دیگر و نگفتنی‌ها را در دفترچه‌ی خاطراتی که مخصوص خودت است. احساس می‌کنی با نوشتن آرام می‌شوی و می‌توانی با زاویه‌های بیشتری به خودت و اتفاقات دور و برت نگاه کنی. کارهایت را جمع‌بندی و تجربه را لمس می‌کنی. - چی؟ اصلا هم اینطور نیست؟! لاأقل خودم که اینطوریم - اما چند وقتی است که می‌دانم باید بنویسم، نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم؟! در مسیر گفتن، ردّپای نگفتنی‌ها پیدا می‌شود و منصرفم می‌کند از ادامه...

همین‌قدر بگویم که همه‌چیز برایم متفاوت شده. فکر می‌کردم بی‌قراری در مقابل آرامش است اما امروز در کنار بی‌قراری‌ام دنبال آرامش می‌گردم. این جزء جدانشدنی زندگی‌ام را دوست دارم تا شاید عاقبتم را ختم به خیر کند... . افرادی بودند که فکر می‌کردم خیلی بزرگ هستند اما خودشان ثابت کردند که اینطور نیست و افرادی که باید از این به بعد به آن‌ها بیشتر توجه کنم. کارهایی که می‌دانستم مهم هستند را باید زودتر عملیاتی کنم. پارسال که از مشهد آمدم دلم قرص بود برای زیارت کربلا و پیاده‌روی اربعین اما امسال هنوز دلم از مشهدالرضا علیه‌السلام برنگشته است! قلبم تند و تند می‌زند، «این قرص لوراتادین رو نخور، خوب میشی!» صدای مادرم بود. حساسیت‌ها دست از سرم برنمی‌دارند و فقط مادر حواسش به همه جا هست.

به علاوه‌ی فهرستی از برنامه‌های انجام نشده که در مقابلم است و باید فوری انجام دهم، میلاد تماس می‌گیرد:

-یه هِدِر میخوام واسه سایت فلان، زحمت طراحیشو میکشی؟!

- میلادجان! من خیلی وقته طراحی نمی‌کنم چرا به میثاق نمی‌گی؟

- گفتم. قرار شده تا پنج روز دیگه آماده کنه ولی فعلا کار چند ساعته می‌خوام.

خب این را برخلاف میل باطنی‌ام قبول می‌کنم اما تماس بعدی صابر است:

- پنجشنبه و جمعه چیکاره‌ای؟ اردو جهادی میری؟!

اگر من قبول نکنم، میل باطنی‌ام دیوانه‌ام می‌کند! باید برای اولین بار تجربه‌ی خوبی باشد. در همین گیر و دار، عکس‌های اربعین پارسال را مرور می‌کنم. اصلا معلوم نیست امسال هم قسمتم می‌شود یا نه!

::

پیاده روی نجف تا کربلا - اربعین 91

::

پ.ن:

زحمت عکسو خودم کشیدم! کاروان پیاده نجف تا کربلا- اربعین 91

 

بی تعارف

یه مُشت آدم عقده ای، داریم می‌ریم مشهد!

::

مشهدالرضا

::

پ.ن:

با عقده‌ی دیدن کربلا، عقده‌ی ساخت حرم بقیع، عقده‌‌ی زیارت قبر بی‌نشان مادر و...

بی تعارف

 

در انقلاب حرمت، خیلی منقلبم!!

..............................................................................

پ.ن: در حریم سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام دعاگوی دوستان هستم...

بی تعارف

اگر اشتباه نکنم پرواز  EP 523 تهران- مشهد در حال طواف حرم امام رضا علیه السلام بود و من به گنبد طلا خیره شده بودم. باورم نمی شد امسال به این زودی بتوانم مشهد بروم. از قبل هم برنامه ای برای زیارت نداشتم. همه چیز سریع اتفاق افتاد و با دو نفر از دوستان راهی مشهد شدیم. خیلی زود رسیدیم. دستم را روی سینه گذاشته بودم و سلام می دادم. نگاهم به گنبد بود و هواپیمایی که داشت آسمان حرم را دور میزد. ما با قطار آماده بودیم؛ آن هم نه مستقیم از قم تا مشهد بلکه فقط توانسته بودیم بلیط تهران تا نیشابور را جور کنیم. با این که حدودا دو ساعت پیش از قطار پیاده شده بودیم اما هنوز صدای حرکت قطار روی ریل توی گوشم بود؛ ریل هایی که از زمان راه اندازی اولین خط لوکوموتیو در ایران هیچ تغییری نکرده اند. همان جا از امام رضا علیه السلام خواستم ...

بی تعارف

بعد از مطلبی که با عنوان «زیارت پدیده شاندیز» نوشتم، این لینک ِ مرتبط به نظرم جالب رسید:

+  درباره بلایی که دارد دامن‌گیر حج فقرا می‌شود (تصاویر شگفت انگیز)

بی تعارف

الان؛
مامان: واسه تعطیلات برنامه ریزی کنیم بریم مشهد، زیارت؟
بچّه ها: آخجون! اینطوری می تونیم سرزمین موج های آبی و باغ وحش هم بریم.
...
آقاجون: بچه ها! رفتید حرم، قبر شیخ ِ بهائی یادتون نره! همونی که تعریفشو براتون کرده بودم.

***

چند وقت دیگه؛
بچّه ها: مامان! مامان! واسه تعطیلات بریم شهر رویایی پدیده؟
مامان: آره! فکر خوبیه، اینطوری میتونیم بریم حرم امام رضا (ع)، یه زیارتی هم بکنیم.
...
(خدا رفتگان شما رو بیامرزه، آقاجون عمرشو داد به شما)

.......................................................

پی نوشت: با ساخت این چیزها مخالف نیستما ولی اگه به همین اندازه که چیزای حاشیه ای دارن تبلیغ میکنن، یه عده ای هم پیدا میشدن واسه معرفی علمایی که تو حرم ِ امام رضا (ع) دفن شدن یا لااقل واسه شناخت بیشتر خود ِ امام و ثواب و آداب زیارتشون تبلیغ می کردن، ثواب داشت بخدا!

بی تعارف