بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۳ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

ما خیلی جاها برای خودمان محدودیت قائل می شویم، بعضی غذاها را نمیخوریم تا چربی خونمان بالا نرود، نخوردن شیرینی و خوردنی های چرب، محدودیت است ولی محدودیت مطلوبی است. انسان برای آزادی از قید و بندهای نفسانی اش نیز باید محدودیت های مطلوب داشته باشد که هر انسال عاقلی این محدودیت ها را به گرفتار شدن در منجلاب خواهش های نفسانی ترجیح می دهد!

بی تعارف
...:::اگر اولش به فکر آخرش نباشی، آخرش به فکر اولش می افتی:::...
بی تعارف

دیروز هشت دی 89 با کاروان بصیرت به دیدار یار رفته بودم همراه هزاران گیلانی دیگر. آنقدرحسین قدیانی گفت خانه ام بیت رهبری است که ما را وسوسه کرد تا برویم و رهبر را در بیتشان زیارت کنیم.

عجب حال و هوایی! روز قبلش فکر می کردم افرادی که میایند همه از پایگاه های بسیج و سازمان ها و نهادهای دولتی هستند امّا انصافاً عجب قیافه هایی آمده بودند. علمایی که خود را اهل سنّت می دانستند نیز آنجا حضور داشتند. دمشان گرم. راستی مناسبتش هم بخاطر این بود که پارسال مردم رشت در کور کردن چشم فتنه گران عجله کردند!! و همزمان با چند استان دیگر، هشت دی به خیابان آمدند. در حضور آقا شعری خواندیم که یک بیت آن گیلکی بود:

فرزند میرزاییم، اَمی عشقِ ولایت   جان و دلِ اَمرا، ایساییم تا شهادت

مردم این بیت را با شور بیشتری می خواندند. آقا هم البته در صحبت هایش اشکال کار را گرفت و گفت:((درست است که نماد شجاعت و مجاهدت مردم گیلان، بحق شهید بزرگوار، میرزا کوچک جنگلى است که براى اسلام، براى قرآن، براى اقامه‌ى دین و در مقابله‌ى با بیگانگان و متجاوزان، در دوران غربت قیام کرد و یاد او هرگز نباید فراموش شود؛ اما در دوران انقلاب اسلامى، آن کسانى که توانستند نمادهاى گوناگونى در عرصه‌هاى مختلف از گیلان عرضه کنند و نشان بدهند، یکى دو تا نیستند.))

یک حرف جالب دیگر آقا این بود که گفت: ((همان طور که ملت ایران در جنگ تحمیلى هشت سال از خود ابتکار نشان داد، شجاعت نشان داد، فداکارى نشان داد، در همه‌ى صحنه‌ها حاضر شد، در این جنگ نرم هم هشت ماه ملت ایران حقیقتاً از خود مهارت نشان داد.)) من هم پیش خودم گفتم که مردم گیلان نیز در هشتمین روز دی به خیابان آمدند و فتنه را مهار کردند.عجب متن ادبی ای!!

آقاجان! بابت تکبیر اوّلی هم که دیروز گفتیم عذر می خواهم که بی موقع بود و سخنان شما را قطع کرد. خُب تا راه بیفتیم زمان می برد. سعی می کنیم از سال های دیگر تکرار نشود. شما به حساب شور و هیجانِ زیادِ مردم بگذارید. من هم از تمام کسانی که در آن شلوغی های ورودی سکوت کردند تا ما در صف بزنیم و زودتر به حسینیه برسیم تشکر می کنم!! و امیدوارم که حلالمان کنند. باید بودید و می دیدید که چندصد نفر از مردم که به عشق دیدن آقا این همه راه را آمده بودند، نتوانستند وارد حسینیه شوند و تصویر آقا را با حسرت از ویدئوپروژکتورها نگاه کردند. یادم رفت بگم که در اتوبوسی که با آن رفته بودیم به ما ساندیس دادند و ما چون مسافر بودیم و نمی توانستیم روزه بگیریم همانجا آنرا به یادِ حسین قدیانی خوردیم و بانیِ اش را دعا کردیم.

بی تعارف