بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

خیلی قشنگه وقتی لحظه تحویل سال نو، وقتی همه دور هم جمعن، پنج شش دقیقه‌ای کسی چیزی نمی‌گه و فقط صدای دعای تحویل سال از تلویزیون شنیده می‌شه... مادر داره به آرامی و با دقت قرآن می‌خونه، یه‌جوری که انگار همین الان خدا آیات مخصوصی رو واسش نازل کرده باشه. پدر هم دستش رو به نشونه‌ی دعا همین‌طوری که روی پاش گذاشته به سمت بالا گرفته و انگشتاش آروم آروم تکون می‌خورن، زیر لب یه چیزایی میگه و چشماش برق میزنه... من هم مثل هرسال دارم فکر می‌کنم امسال چه دعایی برام اولویت داره اونو زودتر از بقیه دعاهام بگم. همیشه آدما بین دعاهاشون، دوا و درمون هم از خدا می‌خوان اما من این بار بعد از این‌که خواستم امسال، سال ظهور باشه از خدا می‌خوام بهم درد بده؛ درد شهدا... دردی که می‌دونم مبتلا شدن بهش لیاقت می‌خواد...

البته این دعا تحت تأثیر دیدن کلیپیه که خودم تا الان ده‌ها بار دیدمش و میخوام به عنوان هدیه سال جدید پیشنهاد دیدنش رو بهتون بدم: (+) این کلیپ حدودا 14 مگابایتیه که باید زحمت دانلودش رو بکشید... فقط یه خواهش دارم. ممنون می‌شم حس و حالتون رو بعد از دیدن این ویدیو همین‌جا برام بنویسید. سال نوتون پربرکت...

::

ماهی قرمز

::

پ.ن:

+ هر جای دنیایی دلم اونجاست... مهدی یراحی 3.50 MB  (+)

بی تعارف

تابستون امسال که رفته بودیم مشهد، یه سَری هم رفتیم تا الماس شرق البته واسه سینما پنج‌بعدیش! صبح رفته بودیم و هنوز شروع به کار نکرده بود واسه همین توفیق اجباری شد یه دل سیر به آب‌نمای وسط بازار خیره بشیم و یه دوری هم توی طبقه‌های پیچ در پیچش بزنیم. بین مغازه‌ها معمولا جلوی عروسک‌فروشی‌ها بیشتر گیر می‌کردم! چندتا ازین شخصیت‌های شکرستان مثل ننه‌قمر و اسکندر به دلم نشست. رفتم قیمتشو پرسیدم، دیدم انصافا گرونه، وقتی هم می‌گفتم: چرا اینقدر گرونه؟! می‌گفتن: خارجیه!

در هر صورت اون‌جا چیزی نخریدم تا این‌که این دم عیدیه به ذهنم رسید واسه دایی‌جونم (البته من داییشما!) عروسک ننه‌قمر هدیه بگیرم. خیلی از عروسک‌فروشی‌های قم و رشت رو توی دو هفته اخیر رفتم و پرسیدم اما چیزی گیرم نیومد؛ یا نداشتن یا اگه داشتن کیفیتش به شدت پایین بود و ارزش هدیه دادن نداشت. تا این‌که دیروز یکی‌شون آدرس یه عروسک‌فروشی دیگه‌ای رو بهم داد که معمولا عروسکای با پدر و مادری میاره. رفتم اون‌جا مغازه‌اش خداییش شیک بود و با سلیقه، البته مثل عروسک‌فروشی‌های دیگه پر از شخصیت‌های کارتنی خارجی. وقتی پرسیدم، گفت: ما سه سال پیش میاوردیم الان دیگه نمیاریم! گفتم: چرا؟ گفت: قبلا تولید خارجیش موجود بود الان فقط ایرانیش موجوده که کیفیت لازم رو نداره. با اون چیزایی که من دیده بودم بهش حق دادم، فقط تونستم تشکر کنم و بیام بیرون!

::

ننه قمر

::

پ.ن:

+ انگار همیشه یه جاری کار ما باید بلنگه یا ازین‌وری یا ازون‌وری! :

«...تهاجم فرهنگى یک حقیقتى است که وجود دارد؛ می‌خواهند برروى ذهن ملت ما و برروى رفتار ملت ما - جوان، نوجوان، حتى کودک - اثرگذارى کنند. این بازی‌هاى اینترنتى از جمله‌ى همین است؛ این اسباب‌بازى‌هایى که وارد کشور می‌شود از جمله‌ى همین است که من چقدر سر قضیه‌ى تولید اسباب‌بازى داخلىِ معنى‌دار و جذاب حرص خوردم با بعضى از مسئولین این کار که این کار را دنبال بکنند؛ البته بحمدالله ظاهرا اینجا یک تصمیمى در این زمینه گرفته شد، حالا ان‌شاءالله همان تصمیم را هم دنبال کنید که اجرایى بشود. خب، دوستان ما آمدند در یکى از دستگاه‌هاى فعال و مسئول، عروسک‌هاى خوبى درست کردند؛ خوب هم بود؛ اول هم حساسیت طرف مقابل را - یعنى مخالفین را، خارجى‌ها را - برانگیخت که این‌ها آمدند در مقابل باربى و مانند این‌ها، این [عروسک‌ها] را درست کردند؛ ولى نگرفت. من به اینها گفتم که اشکال کار شما این است که شما آمدید به فلان نام، یک پسرى را، یک دخترى را آوردید در بازار، این عروسک شما را بچه‌ى ما اصلا نمى‌شناسد - ببینید، پیوست فرهنگى که می‌گوییم این‌ها است - خب، یک عروسک است فقط، در حالى که مرد عنکبوتى را بچه‌ى ما میشناسد، بتمن را بچه‌ى ما میشناسد. ده بیست فیلم درست کرده‌اند، این فیلم را آنجا دیده، بعد که می‌بیند همان عروسکى که در فیلم داشت کار می‌کرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش می‌گوید این را براى من بخرید؛ عروسک را می‌شناسد؛ این پیوست فرهنگى [است‌]. شما بایستى این عروسک را که ساختید، در کنار ساخت عروسک، ده بیست فیلم کودک درست می‌کردید براى اینکه این عروسک معرفى بشود پیش بچه‌ها؛ بعد که معرفى شد، آن‌وقت خودشان می‌خرند، [ولى‌] وقتى معرفى نشد، بازار ندارد و ورشکست می‌شود؛ و ورشکست شد. یعنى یک چنین دقت‌هایى را بایست کرد. به‌هرحال این تهاجم فرهنگى به این شکل یک واقعیتى است.»

امام خامنه‌ای 92/9/19

+ اگه جایی سراغ دارید که می‌تونم عروسک‌های شکرستان رو تهیه کنم لطفا معرفی کنید، ممنون.

بی تعارف

ازدواج از مهم‌ترین مراحل زندگی است که هر کس برای خودش شرایطی دارد.

زینب هم شرط داشت، آن هم عندالمطالبه؛

وقتی حسین خواست جایی برود او را نباید جدا کنند... .

::

پ.ن:

+ پرچم بالاست به یاد همه‌ی شهدای مدافع حرم (+) جدیدترین عکس مربوط به روز ولادت بانوی صبر و وفا

بی تعارف

آخرش هم نفهمیدم این چه هنری است که وقتی موضع‌گیری‌های مسئولی را نمی‌پسندیم یا می‌خواهیم از او انتقاد کنیم با تمسخر، اسم کوچکش را به زبان می‌آوریم؛ فرقی هم ندارد این‌وری‌ باشیم یا آن‌وری... مثلا به راحتی در صحبت‌های‌مان می‌گوییم «حسن» یا شعرها سروده‌اند با عموحسن و کلیدساز و یا در دوره‌ی قبل ورد زبان همه، «محمود» بود! در حالی‌که همین افراد برای مردم جهان قابل احترام هستند چون نماینده و منتخب آرای ملت ایرانند. انتقاد کردن باید در چارچوب باشد و مؤدبانه. آن افرادی هم که ملاک رفتارشان رضایت رهبری است ببینند ایشان، رئیس جمهور کشور و مسئولین دیگر را چه‌قدر محترمانه خطاب قرار می‌دهند یا حتی بالاتر از آن، وقتی می‌خواهند اسم دشمنان کشور را هم ببرند از «جناب» و «آقا» استفاده می‌کنند.

به نظرم استفاده از ادبیات طنزگونه در برنامه‌های طنز سیاسی قابل توجیه است اما زمانی که می‌بینم ادبیات بعضی از خواص در صحبت‌‌های‌ عادی‌شان این‌گونه است شک می‌کنم که نکند من خیلی حساسیت به خرج می‌دهم؟! نمی‌دانم شاید این‌طور باشد! شاید اصلا به خاطر این است که از کودکی یاد گرفتم به مغازه‌دار سر کوچه‌مان بگویم «احمدآقا».

آقای مجید موغاری خبرنگار زحمت‌کش صداوسیما که چند روز پیش در سوریه حاضر بود وقتی در منطقه‌ای بین ارتش سوریه و جبهه النصرة موقتا اعلام آتش‌بس شد مصاحبه‌هایی هم با فرماندهان النصرة داشت. یادداشت زیر در صفحه شخصی‌ ایشان توجه‌‌ام را جلب کرد:

::

ادبیات سیاسی

::

پ.ن:

+ البته این نظر بنده‌ی بی‌سواد و افراطیه شاید دوستان، نظر دیگه‌ای داشته باشن...

بی تعارف

دیرم شده بود و باید سریع می‌رسیدم. جلوی اولین تاکسی دست تکان دادم و سوار شدم. نمی‌دانم چه حکمتی است که وقتی دیرم می‌شود انگار چراغ قرمز، ترافیک و راننده، دست به یکی می‌کنند تا من دیرتر به مقصد برسم. این بار راننده‌ی تاکسی گرم صحبت با مسافران بود و از وضعیت بد اقتصادی گله داشت. گاهی هم به پزشکان بد و بی‌راه می‌گفت که این‌ها همه‌شان دزدند و راضی به حق خودشان نیستند و فکر وضع مریض بیچاره را نمی‌کنند... . من هم که پُر از استرس ِ دیر رسیدن بودم حالی برای هم‌کلامی با راننده نداشتم. به محض این که رسیدیم کرایه را دادم و پیاده شدم. بقیه پولم را که برگرداند متوجه شدم کرایه 400تومانی مسیر را 500تومان حساب کرده، نگاهی به راننده کردم و گفتم: «مگه کرایه، 400تومن نیست؟!» گفت: «چی؟ 400؟ بعضیا تا 600تومن هم میگیرن.» داشت دیر می‌شد، بی‌خیال شدم و سریع خودم را به مطب دکتر رساندم. نوبت دندان‌پزشکی داشتم. با آن که حدودا 15دقیقه‌ای دیر رسیدم برخلاف تصورم هنوز دکتر نیامده بود. فکر می‌کنم یک ساعت شاید هم بیشتر طول کشید تا دکتر بیاید. دندان من را که درست می‌کرد یکی از دوستان قدیمی‌اش وارد اتاق شد و چند دقیقه‌ای کوتاه با هم خوش و بش کردند. در همان چند دقیقه از وضعیت بد اقتصادی گله کردند و جناب دکتر چند تا فحش مؤدبانه نثار مسئولین کشور کرد و از بی عرضه‌گی آن‌ها گفت. شاید اگر دستش در دهانم نبود همان‌جا جواب‌شان را می‌دادم اما حیف! کارم که تمام شد رفتم که با منشی حساب کنم. مبلغی که منشی گفت رسما 20هزارتومان بالای نرخ تعرفه بود. بی‌حسی دندان و دهانم داشت کلافه‌ام می‌کرد. بدون چانه زدن حساب کردم و از مطب آمدم بیرون. از این‌که می‌توانستم بدون عجله و راحت قدم بزنم حس خوبی داشتم. جلوی اولین کیوسک روزنامه‌فروشی ایستادم و صفحه روزنامه‌ها را مرور کردم. یکی از مسئولین: «اگر جارو هم توزیع شود مردم می‌آیند و صف می‌ایستند!» حالم از این همه توهین‌ داشت به هم می‌خورد. اسم مسئول را در ذهنم مرور کردم. او هم یک زمانی از موافقان حقوق مادام‌العمر نمایندگان مجلس بود!

::

پ.ن:

+ بدیهی است که در هر قشر و لباسی آدم‌های سالم و ناسالم پیدا می‌شوند پس نباید درباره همه یک جور قضاوت کنیم!

بی تعارف
خلوت یوسف و زلیخا، خلوت عاشق و عاشق بود؛
زلیخا، عاشق یوسف و یوسف، عاشق خدای خودش!
.
.
بی تعارف
در ادامه‌ی پست فرصت قضاوت (+) :
نوع پوشش و ظاهر آدم‌ها می‌تواند بیان‌گر شخصیت و افکارشان باشد همان‌طور که ما در زندگی روزمره خودمان هم بنای تشخیص را ظاهر افراد قرار می‌دهیم مثلا دیده‌ام افرادی را که برای پرسیدن یک چیز ساده مثل آدرس بین جمعی که یک جا ایستاده بودند نگاه کردند کدامشان قیافه مذهبی‌تری دارد که از او سوال کنند یا برای خودم پیش آمده که وقتی در جاده منتظر ماشین بودم طرف، گذری سوارم کرده و گفته هر وقت این مسیر را می‌رود یک نفر را هم سوار می‌کند که تنها نباشد و ملاکش برای سوار کردن آن یک نفر، ظاهر فرد است. -همچین ظاهر گول زننده‌ای دارم من!- خب این آدم‌ها را نمی‌توان به‌خاطر نوع قضاوت‌شان سرزنش کرد اما حواس‌مان باشد برای قضاوت کردن باید به عمل هر فرد نگاه کرد چه بسا آدم‌هایی که ظاهر موجهی دارند ولی عمل‌شان، خلاف دین و معیارهای اسلامی است به قول شاعر: تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت...
از طرفی آدم‌های زیادی را دور و برم می‌شناسم که مومن هستند و پای‌بند به دستورات دینی اما به‌خاطر یک سری مسائل تربیتی یا فضای حاکم در خانواده و یا پیروی اشتباه از مد، ظاهری که برای خودشان انتخاب می‌کنند ظاهر دین‌پسندی نیست و خیلی از آن‌ها شنیده‌ام که صرفا طرف‌دار زیبایی هستند و دین را برای مسائل شخصی خودشان می‌خواهند ولی خواسته و ناخواسته دیگران را در تشخیص به اشتباه می‌اندازند. هم این افراد باید توجه داشته باشند که نمی‌توانند کسی را به‌ دلیل قضاوت اشتباه محکوم کنند - چون همان‌طور که گفته شد ظاهر آدم‌ها می‌تواند بیان‌گر شخصیت‌شان باشد و حتی شاید این قضاوت فقط در فکر و نیت افراد اتفاق بی‌افتد و هیچ جایی ابراز نشود - و هم این‌که ما باید توجه کنیم صرفا به‌خاطر پوشش و ظاهر نامناسب آدم‌ها در موردشان قضاوت نکنیم و باید این فرصت را به خودمان بدهیم که افراد را مطابق عمل‌شان بسنجیم.
::
پ.ن:
+ البته همه‌ی این حرفا مربوط به زمانیه که قضاوت در مورد آدما به ما مربوط می‌شه وگرنه تا سعی داریم نباید در مورد دیگران قضاوت و هر طور که دل‌مون خواست در موردشون حکم صادر کنیم!
+ (+)
+ مورد داشتیم تو فتنه سال 88، منافقا یه نفری رو که اصلا دخالتی در قضایا نداشته و فقط به جرم این که ریش داشته گرفتن و تا میخورده زدن!
بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

از صبح پنجشنبه که با آن اتوبوس فکسنی تا مهران رفتیم و گرفتاری‌های دوباره مرز مهران و شام ساعت 3:30 صبح ِ بین ِ راه و تب و لرز و سرفه‌های پشت سرهم بچه‌ها و سرمای زیر صفر ِ نماز صبح ِ همدان و البته طعم دبش دعای ندبه داخل اتوبوس تا ظهر جمعه که با استقبال خانواده‌ها رسیدیم رشت، همه‌اش انگار یک لحظه بود، یک آن بود که گذشت و ما به خودمان آمدیم دیدیم همان جای اول هستیم. دستمان از حرم کوتاه است و دل‌مان تنگِ شش‌گوشه. اصلا انگار همه‌ی این 10 روز یک رویا بود؛ رویای زیبایی که همه بچه‌های هیئت‌مان آرزویش را دارند. فقط همین‌قدر می‌دانم که برگشتیم جای اولِ اولِ خودمان، مگر نفرمود امام صادق علیه‌السّلام به حسین‌بن‌ثُوَیر:

- اى حسین! کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین بن علی (علیهماالسلام) باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى که برمى‏‌دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏‌فرماید. تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى‏‌دهد، تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى‏‌فرماید، تا زمانى که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشته‏‌اى نزد او آمده و مى‏‌گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به تو سلام می‌رساند و خطاب به تو مى‌فرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته‌ات آمرزیده شد.

(کامل الزیارات ص132)

بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

آری، کربلا بهشت است و انگار تقدیر خداست که ورود به این بهشت برای کسی محدودیت نداشته باشد؛ عالم و جاهل، مسلمان و غیر مسلمان. انگار خدا می‌خواهد حجت را بر همه تمام کند که بهشت هم نشان‌مان داده و دیگر بهانه‌ای باقی نگذاشته است. همین که خودم آن‌جا بودم برای اثبات این ادعا کافی است و این‌که با چشمان خودم دیدم جهالت تا کجاها پیش رفته. دیدم کسانی را که در جهل مرکب‌شان و به خیال ثواب بیشتر، سینه‌خیز در بین الحرمین می‌لولیدند! و صورت بر زمین می‌کشیدند. جالب‌تر اینکه گاهی افرادی در لباس روحانیت، همراهی و تاییدشان می‌کردند. چندین بار حاج‌حسن، حاجی صفرنژاد و دوستان دیگر را دیدم که دل‌سوزانه با آن‌ها صحبت می‌کنند تا شاید قانع شوند. اما جواب می‌شنیدند که فلان مرجع و فلان سید کار ما را تایید می‌کند. و البته که آن مرجع مطمئنا چنین کار جاهلانه‌ای را تایید نمی‌کند و آن سید هم نفسش از جای گرم بلند می‌شود و افکار غلطش را با پوند و دلار غربی‌ها به جهان عرضه می‌کند. آخرِ کاری هم ما را و مراجع‌مان را با صدای بلند لعن می‌کردند!

::

سینه خیز ممنوع!

::

راهپیمایی 20 میلیون نفری شیعیان به مناسبت اربعین حسینی همان‌طور که مورد توجه شیعیان دنیاست قطعا مورد توجه دشمنان و کینه‌داران از اهل‌بیت هم قرار گرفته است. نتیجه‌اش هم هزینه‌های عیانی است که دشمنان پرداخت می‌کنند تا درون شیعه، فرقه‌سازی کنند و مذاهب اسلامی را به جان هم بیاندازند. باید پرسید از غافلانی که با لعن کردن و قمه‌زنی موجب تضعیف دنیای اسلام می‌شوند و با تحریک تکفیری‌ها و بهانه دادن دست آن‌ها، خون شیعه برای خود خریداری می‌کنند، آیا کمی هم به دل امام زمان فکر می‌کنند؟! آیا به روز حساب هم اعتقادی دارند؟! اگر خدای نکرده و به فرض بعید گروه‌های تکفیری امثال داعش، سال‌های بعد بتوانند مسیر پیاده‌روی کربلا را ناامن کنند، آیا این‌ها می‌خواهند در مقابل‌شان ایستادگی و امنیت را برقرار کنند؟! (+) و البته باید از خودمان بپرسیم برای پیش‌گیری و مهار این انحرافات که اکثرا از ایرانی‌ها سر می‌زند کسی هم خودش را مسئول می داند؟!

::

پ.ن:

+ دیدن این تصویر (+) و این ویدیوها (+)، (+) رو به شدت پیشنهاد می‌کنم!

بی تعارف

تا زنان مصری دست خود را نبریدند، دل زلیخا آرام نگرفت.

خودش هم می‌دانست اشتباه کرده

اما می‌خواست به همه بفهماند ارزشش را داشت!

::

بی تعارف