بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

حضرت زینب سلام الله علیها لایق بداند و حضرت آقا امر کند؛ نه با توپ و تانک ارتش، نه با عنوان سپاه و بسیج، با همین بچه هیئتی‌ها هروله‌کنان، حسین حسین گویان می‌آییم سوریه را فتح می‌کنیم.
::
پ.ن:

+ دلم امشب آشوب است. هنوز عکسی از حرم منتشر نشده. (+)

+ گریه خوب است که هر شب باشد/ گریه بر چادر زینب باشد...

بی تعارف

جمعه 24خرداد 92 ساعت 10صبح:

حدودا 12نفر جمع شدیم و رفتیم تا رأی‌مان را در صندوق مرکزی شهر بیاندازیم. جایی که دوربین‌های صدا و سیما بودند و مصاحبه می‌گرفتند و پخش زنده بود و می‌توانستیم خودی نشان دهیم اما ما که برای این‌ها نرفته بودیم(!)، رفتیم تا صف‌های منتهی به صندوقی را شلوغ کنیم که یک جورایی نماد شهرمان است و حتما چندین و چند بار در اخبار و رسانه های مختلف نشان داده می‌شود و بدیهی است که ما برای ناامید کردن دشمن از هیچ کاری دریغ نمی‌کنیم!

هوا گرم بود و آفتاب مستقیم می‌زد در صف شلوغ مردمی که شناسنامه به دست، پشت سر هم ایستاده بودند. مردمی با رأی‌های متفاوت اما مصمّم و آرام در یک مسیر؛ مسیر اعلام اعتماد به نظام اسلامی ایران.

«چند دقیقه ای گذشت که پژویی آمد و امام جمعه موقت شهرمان از آن پیاده شد. در صف زمزمه‌ای شد؛ انگار آن‌هایی که می شناختندشان داشتند به بقیه معرفی می‌کردند. دو سه نفر از جوان‌ها که ته صف بودند بی‌خیال صف شدند و خودشان را رساندند به حاج آقا و شروع به سلام و علیک و احوال پرسی کردند. حاج آقا هم با لبخندی که همیشه روی صورتش بود تحویلشان گرفت. حالا به جای این‌که نگاه‌های مردم به طرف اول صف باشد، چشم‌هایشان حاج آقا را نشانه گرفته بود. امام جمعه محترم هم دستی به سمت مردم تکان داد و همین‌طور سلام و علیک گویان به طرف ته صف حرکت کرد. بعضی‌ها خیلی خدمت حاج آقا ارادت داشتند و به گرمی به استقبالشان رفتند. همین که حاج آقا جای خودش را در صف پیدا کرد نفر جلویی با ادب خاصی جای خودش را به ایشان داد و رفت عقب ایستاد. حاج آقا هم که اولش قبول نمی‌کرد با کلی اصرار مجبور شد قبول کند. همین طور نفر بعدی و نفرهای بعد نگذاشتند که امام جمعه موقت، در صف منتظر بماند و در چشم به هم زدنی حاج آقا را فرستادند پای صندوق. عرق روی پیشانی حاج آقا و سرخی صورتش نشان از خجالت‌زدگی داشت که همراه با لبخند همیشگی‌اش دیدنی شده بود. بعد از رای دادن هم کلی از مردم تشکر کرد و چند دقیقه‌ای ماند تا جواب سوال پیرمردی را بدهد. تا دم ماشین هم همان جوان‌های اولی، حاج آقا را همراهی کردند. شاید نیم ساعتی طول کشید تا حاج آقا سوار ماشینش شد و رفت.» *

خیلی برایم جالب بود جایگاهی که عالِم شهرمان میان مردم دارد و رابطه ای که در کمتر جایی دیده می‌شود. درسی که آن روز گرفتم را شاید تا آخر عمرم فراموش نکنم؛ نظام اسلامی به خوبی توانسته اعتماد مردم را جلب کند و ما موظف به تقویت و ادامه ی این راهیم نه تضعیف آن!

::

صف انتخابات ساختمان شهرداری رشت

::

پ.ن:

+ اما حقیقت این خاطره جور دیگری است، اگر راستش را بخواهید می توانید بند پایین را جایگزین بند ستاره‌دار بالا کنید! :

* «چند دقیقه ای گذشت که بنز سفید مدل جدیدی(!) آمد و نگاه مردم را به خودش جلب کرد. امام جمعه موقت که قبلا تعریف مقام علمی‌اش را از دوستان شنیده بودم همراه با محافظ و راننده پیاده شدند و به طرف ساختمان شهرداری و صندوق رای حرکت کردند. بدون کوچکترین توجهی به مردم و صفی که بیرون ساختمان بود، با اخم خاصی داخل رفتند و رأی دادند. مردم هم برایشان اهمیتی نداشت چه کسی آمده و چرا به صف توجهی نکرده! کار حضرات که تمام شد باز هم بدون این که نگاهی به این طرف و آن طرف کنند مانند آدمی که چشم از حرام می‌پوشاند برگشتند و سوار بنز سفیدشان شدند و رفتند.»

+ دانلود «شناسنامه» کاری از حامد زمانی: صوتی(mp3) و تصویری(wmv)

+ والعاقبة للمتّقین... .

بی تعارف

از اینکه در اوج گشنگی و تشنگی، خوش اخلاقید از شما ممنونیم.

.

.

.

پ.ن:

روزه بودن چشم، گوش و زبان را بقیه یادآوری کرده اند!

بی تعارف

فاطمیه ای است برای خودش؛

سیلی به زن شیعه ی بحرینی،

چشم گریان کودکان ِ سوری،

حتی شکستن درب خانه ی شیخ حسن شحاته در مصر.

این بار به وسعت تمام جهان و تمام روزهای سال.

بی تعارف

دل آشفته بودن دلیل کمی نیست

اگر بی قراری بدان یار  ِ یاری...

::

عجل لولیک الفرج

::

پ.ن:

+ مبادا بدوزی نگاه ِ دلت را به مردم، که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته!

+  (+)

+ حرف برای گفتن زیاد دارم اما می خواهم مشتاقانه خاموش بمانم. بگذار این بار فقط گوش باشم... و ای کاش بی قرار کسی نباشم جز تو!

 

شب نیمه شعبان 1392

بی تعارف

قطعه 26 عزیز! حاج آقای نم نمک!

کجا را نشانه گرفته اید؟! دنبال چه نتیجه ای هستید؟! همه را متهم به بی تقوایی می کنید تا مقصر شکست قالیباف را پیدا کنید؟! آقای قدیانی! خوشحال باش که زده ای به خال! و همه را به خاطر این پیش بینی ات محکوم به بی بصیرتی کن. اصلا به خاطر همین پیش بینی همه باید به نفع قالیباف کنار می کشیدند! خوب می گویی و می نویسی: «دشمن ما رئیس جمهور منتخب نیست؛ تفرقه است.» اما بد عمل می کنی.

دفاعی نمی کنم از عملکرد جبهه پایداری و نمی خواهم یک طرفه قضاوت کنم. چه بسا رسانه های این جبهه هم بهتر از شما عمل نکردند! آقای قدیانی خدا را شاهد گرفت که جلیلی بی برنامه آمده و نم نمک پیشنهاد مدیریت یک مدرسه را داد! و خیلی حرف و حدیث های بی پایه و اساس دیگر. در مقابل «بی باک»، «صابر» و... ، نقاط ضعف موجود در کارنامه قالیباف را به بزرگترین فاجعه های تاریخی تبدیل کردند تا جایی که اگر وحی نازل می شد: «قالیباف تکنوکرات نیست» آن ها باز هم قبول نمی کردند! و جالب تر این که رسانه های دشمن هم فقط این دو کاندیدا را تخریب می کردند؛ یعنی هم صدا با دشمن شدید تا پیروز انتخابات شوید!

بیشترین چیزی که ناراحتم می کند ادعای دین داری و تقواست که از هر دو طرف به گوش می رسد! بعضی ها آن قدر دنبال تخریب گزینه ی خاص رفتند که مواضع عجیب ولایتی در مناظره سیاسی اصلا به چشمشان نیامد. آن قدری که یادشان رفت طرف حساب ائتلاف، ولایتی است نه جلیلی!

اما حالا باید به فکر راهی باشیم که خودمان را از منجلاب تهمت و دروغ نجات دهیم. این راهی که پیش گرفته اید نتیجه ای جز سرشکستگی خودتان ندارد. آن قدر زیاده روی نکنید که چند سال دیگر هم مثل امسال برای ردّ حرف هایتان، مطالب خودتان را کپی کنند و نشانتان دهند!

::

پ.ن:

+ اولش فکر می کردم سیاست کثیف است چون از دیانت جدایش کرده اند اما حالا می فهمم همه چیز زیر سر کثافتی است که از دین داری مان بالا می رود!

+ نقدی کامل و خواندنی به نوشته های حسین قدیانی (+)

بی تعارف