بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آموزش و پرورش» ثبت شده است

چقدر خوب است که مدیر یا مسئولی برای عرض اردات، انجام وظیفه اخلاقی و ادای دینِ شرعی‌اش، به دیدار ِخانواده شهیدی می‌رود و دست‌بوس ِ پدر و مادر شهیدی است که امروز، امنیت و استقلال کشورمان را مدیونش هستیم. گرفتن چهارتا عکس در این مجلس برای یادگاری یا احیانا گزارش کار هم خیلی چیز بدی نیست. اما خدا نکند همین مدیر یا مسئول، صرفا برای نگه داشتن تابلویی ریاکارانه و به قصد تهیه گزارش کار، بخواهد منزل شهیدی را با نفس های خود آلوده کند!

ادعا نمی کنم که می توانم نیت افراد را تشخیص دهم ولی وقتی عکس‌های دیدار مدیر و معاونین یکی از ناحیه‌های آموزش و پرورش شهر رشت را با خانواده شهید بزرگواری دیدم، بیشتر از پیش متنفر شدم از سیستم مسخره‌ی گزارش کاری ادارات و سازمان‌های کشور. کسانی که می‌خواهند با آمارهایشان به آرمان‌ها برسند. کاش قدری می‌فهمیدند و جلوی خانواده‌ی شهید، کاغذ گزارش‌شان را تابلو نمی‌کردند!

اردات مقوایی 1

اردات مقوایی 2

::
پ.ن:
- این‌قدری که از این جور موضوعات کوچیک، ناراحت میشم از کاندیدا شدن هاشمی و مشایی نمیشم!
- نوشته ای قدیمی: شهدا را تابلو نکنید، لطفا!
بی تعارف

چند وقت پیش خوابِ عجیب و غریبی دیدم؛ شبکه ی فارسی وان داشت برنامه های همیشگی اش را پخش می‌کرد اما این بار، پایین ِ تصویر، سمتِ راست نوشته بودند: «تهیه کننده: رابرت مُرداک» و عکسش را بالای اسمش گذاشته بودند. انگار اشکالی در سیستم فرستنده شان به وجود آمده بود اما وقتی شبکه های دیگر را نگاه کردم دیدم؛ نه! انگار خبرایی است. مثلا بی بی سیِ فارسی، زیرنویس می کرد: «ما قصدمان شانتاژ خبری علیه کشور ایران است و هر کاری از دستمان بربیایید برای سرنگونی نظام اسلامی انجام می دهیم». از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم. همه ی شبکه ها انگار همینطور شده بودند. تا دیروز کلی تحلیل می کردیم که این ها کارشان را بلدند و هدفشان مطرح کردن اسم و رسمشان نیست بلکه به نتیجه ی کار نگاه می کنند. هیچ وقت مقاصدشان را جار نمی زنند و با برنامه ریزی طولانی مدت به آن ها می رسند اما انگار به سرشان زده بود، پاک دیوانه شده بودند. البته این برای ما جای خوشحالی داشت که با این وضع دستشان برای همه رو می شد.

با صدای زنگ گوشی از خواب پریدم. «بیداری؟» پیامک داشتم. یکی از دوستان بود. باید برای پیگیری هزینه های همایشی که  ماهِ آینده داشتیم به ارشاد سری می زدیم. رفتیم ارشاد، برخلاف همیشه همه چیز خوب پیش رفت و قرار شد کمکمان کنند. (هرچند که کمکشان در حدّ یک دهم هزینه های مراسم هم نبود.) گفتند: « حتما باید در پوستر ها و همه ی تبلیغات مراسمتان و همچنین در تصویری که قرار است پشتِ سخنران قرار گیرد، آرم و اسمِ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی را بیاورید.» قبول کردیم و رفتیم تا کارهای مربوط به آموزش و پرورش را هماهنگ کنیم. جالب اینجا بود که آموزش و پرورش هم در ازای کاری که قرار بود برایمان انجام دهد از ما خواست که آرم و اسم اداره شان در جای جایِ همایش وجود داشته باشد.

کارمان که تمام شد کنجکاوانه خودم را به جایی رساندم که بتوانم به شبکه های ماهواره ای نگاهی بیاندازم. زدم فارسی وان؛ خبری از اسم و عکس رابرت مُرداک نبود. بی بی سی هم زیرنویس عجیبی نداشت. شبکه های دیگر هم مثل سابق داشتند کارشان را می کردند و همچنان هدفشان مطرح کردن اسم و رسمشان نبود. فقط به دنبال نتیجه بودند.

+ تصویری از خوابم: (امیدوارم دوستان عزیز، منو بخاطر کیفیت بد ِ تصویر ببخشن، امکانات کافی نداشتم!!)

::

::

بی تعارف