بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیر» ثبت شده است

رفتیم یه مدرسه ی راهنمایی که از دانش آموزاش مصاحبه بگیریم واسه ورودی مجموعه مون. اسم ِ بهترین کلاس دوم راهنمایی شون بود « نیما » که همگی شاگرد زرنگ بودن. اسم ِ بقیه کلاس ها هم فردوسی، رودکی، سعدی و... . اول ِ کاری یخورده با طرف صحبت و شوخی می کردیم تا فضا صمیمی بشه. نمی دونم چی شد از یکی شون پرسیدم:

-    می دونی چرا اسم کلاستون نیماست؟
-    آره، اسم ِ پسر آقای مدیره!!
-    (با لبخند:) نه حالا جدی میدونی چرا؟
-    جدی میگم اسم ِ پسر آقای مدیره! (با قیافه ای کاملا مصمّم)
با تعجب به سید جواد نگاه کردم و هر دوتا زدیم زیر خنده. گفتم:
-    می دونی فردوسی چیکار  ِ بوده؟
-    آره شاعر بوده.
-    رودکی چطور؟
-    شاعر.
-    سعدی چی؟
-    شاعر.
-    خب، حالا نیما یوشیج رو می شناسی؟
-    نه!
خلاصه براش توضیح دادم و گفتم:
-    اشکال نداره، بعدا بیشتر باهاش آشنا میشی!

نفر بعدی هم که اومد کنجکاوانه ازش پرسیدم. اونم گفت:
-    اسم ِ پسر آقای مدیره!
با این تفاوت که وقتی بهش گفتم: « نیما رو میشناسی؟ » سریع جواب داد:
-    آره، نیما یوشیج شاعر بوده.
-    آفرین! خب حالا چرا اسم ِ کلاستون نیماست؟
-    چون اسم ِ پسر آقای مدیره!

و این داستان همچنان ادامه داشت... .

آخرش نفهمیدیم ما اونارو سر کار گذاشتیم یا اونا مارو (فعل اشتباها به قرینه حذف شده، خودم میدونم!). اینا اینقدر جدی و مصمّم بودن که به سرم زده فردا برم از مدیرشون بپرسم: « حالا جدا از شوخی، راستشو بگو چرا اسم کلاسو گذاشتی نیما؟! » اگه گفت: « اسم پسرمه » که هیچ!! ولی اگه بگه: « بخاطر نیما یوشیج » همونجا قاطی می کنم میگم: « مرد ِ حسابی! آخه آدم واسه کلاس ِ بچه ی دوم راهنمایی که نیما یوشیج رو نمیشناسه همچین اسمی میذاره؟! ».

::

::

+ ممنون از همه ی دوستان ِ عزیزم که پیگیرم شدن وقتی فهمیدن ناراحتم. خیلی هایی که مدیون محبت هاشون هستم،

دمتون گرم!

بی تعارف