بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رشت» ثبت شده است

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

از صبح پنجشنبه که با آن اتوبوس فکسنی تا مهران رفتیم و گرفتاری‌های دوباره مرز مهران و شام ساعت 3:30 صبح ِ بین ِ راه و تب و لرز و سرفه‌های پشت سرهم بچه‌ها و سرمای زیر صفر ِ نماز صبح ِ همدان و البته طعم دبش دعای ندبه داخل اتوبوس تا ظهر جمعه که با استقبال خانواده‌ها رسیدیم رشت، همه‌اش انگار یک لحظه بود، یک آن بود که گذشت و ما به خودمان آمدیم دیدیم همان جای اول هستیم. دستمان از حرم کوتاه است و دل‌مان تنگِ شش‌گوشه. اصلا انگار همه‌ی این 10 روز یک رویا بود؛ رویای زیبایی که همه بچه‌های هیئت‌مان آرزویش را دارند. فقط همین‌قدر می‌دانم که برگشتیم جای اولِ اولِ خودمان، مگر نفرمود امام صادق علیه‌السّلام به حسین‌بن‌ثُوَیر:

- اى حسین! کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین بن علی (علیهماالسلام) باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى که برمى‏‌دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏‌فرماید. تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى‏‌دهد، تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى‏‌فرماید، تا زمانى که اراده مراجعت نماید در این وقت فرشته‏‌اى نزد او آمده و مى‏‌گوید: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به تو سلام می‌رساند و خطاب به تو مى‌فرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته‌ات آمرزیده شد.

(کامل الزیارات ص132)

بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

وقتی به آن‌جا می‌رسی با جان و دل می‌فهمی که چرا پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: کربلا بخشی از بهشت است. احساس راحتی می‌کنی. انگار تمام عمر از خانه‌ات دور بودی و حالا برگشتی. راست گفتند هیچ جا خانه‌ی خودِ آدم نمی‌شود! و خانه مادری همه ما کربلاست...

::

حرم ارباب

::

راستش نتوانستم بنویسم از خیمه‌گاه، تلّ زینبیه، قتلگاه و شش‌گوشه. اصلا تعابیر کم می‌آورند. آن‌جا هم نیاز نیست روضه‌هایی را که شنیدی مرور کنی تا گریه‌ات بگیرد! همین که بلندی تلّ زینبیه را ببینی دلت می‌گیرد، ضریح شش‌گوشه را ببینی اشکت سرازیر می‌شود. این‌ها خودشان روضه‌خوان هستند و خوشا به حال آن‌هایی که نسبت به حضرت ارباب معرفت دارند و عارفانه و عاشقانه ایشان را زیارت می‌کنند. خوشا به حال آن‌هایی که فقط امام شهید را زائر نیستند بلکه امام زنده و عصر خود را هم می‌شناسند و یاری‌اش می‌کنند.

ظهر اربعین داخل چادرمان زیارت اربعین خواندیم. جمع قشنگی بود، وقتی رسیدم که سخنرانی حاجی سمیعی تمام شده بود و آقامحسن کاشفی داشت زیارت را شروع می‌کرد. هنوز سرپا بودم که صابر، کاغذ کوچکی دستم داد و گفت: «اینو بده به آقامحسن.» نگاه کردم دیدم اسامی شهیدان نریمان مژدهی و محمدمهدی مقدم و همچنین رضا عباسی را نوشته و خواسته یادشان کنیم. آقامحسن هم قبل از شروع زیارت، اسم‌شان را آورد. اصلا رفیق به درد همین روزها می‌خورد. یعنی حالا که همه جمعند جای شما حسابی خالی است. یعنی ما در کربلا یادتان کردیم شما هم دست‌مان را بگیرید. یعنی رفاقت ما محکم‌تر از این حرف‌هاست که مرگ بخواهد به آن پایان بدهد. یعنی... .

::

کربلایی محسن کاشفی

::

چادرهای‌مان پشت هتل ضیوف الباقر ‌علیه‌السّلام بود. ناهار و شام را تا روز اربعین از موکب‌ها تهیه می‌کردیم. فردای اربعین تقریبا همه موکب‌ها جمع کردند و چهره شهر به کلی عوض شد. باید صبح پنجشنبه برمی‌گشتیم به طرف مرز. حسابی حال‌مان گرفته بود که چرا نمی‌توانیم شب جمعه کربلا بمانیم. هرچه‌قدر حاجی مهدوی توضیح داد که زیارت حضرت را در روزهای دیگر دست‌کم نگیرید اما هنوز خیلی‌ها ناراحت بودند.

::

پ.ن:

+ نه اینکه حرف گفتنی نداشته باشم ولی قلمم نچرخید تا از دسته عزاداری‌مون بنویسم. بعدش که اینجا رو خوندم دیدم زیبا و کافی نوشته شده. دست آقای رحمانی که مسئول فرهنگی قافله هم بودن درد نکنه!

بی تعارف

::

::

یک روز به خودمان آمدیم و دیدیم که همه‌ی شهر از هتل کادوس حرف می‌زنند که صاحب جدیدش به آن رونق داده و یک ماشین نهصد میلیون تومانی خریده تا در خیابان‌های شهر دوری بزند. یکی می‌گفت طرف گنج پیدا کرده و یکی دیگر حرف از دزدی و اختلاس می‌زد. ما گفتیم خب به ما چه ربطی دارد؟ ما نه حاکم شهریم نه مفتّش؛ وظیفه‌مان حُسن ظن است که شکر خدا داریم. اما انگار حاکم و مفتش شهر هم بنا را بر حُسن ظن گذاشته بودند و اصلا نسبت به موضوع احساس مسئولیت نکردند! مکرّر از بچه دبیرستانی‌ها شنیدم که دارند از قیمت و مدل مازراتی همان شخص یعنی میلاد خلیل‌زاده صحبت می‌کنند و می‌گویند آینه‌ بغلش خورده به جایی و فلان قدر داده تا تعمیرش کند. یک بار هم شایعه تصادف مازراتی تا حدی از خبرهای داغ شهر رشت شد که خود صاحب ماشین در صفحه فیس‌بوکش خبر را تکذیب و موجی از شادمانی را به مردم هدیه کرد!

::

روی عکس کلیک کنید و در سایز بزرگتر، پست گذاشته شده توسط آقای مازراتی را بخوانید!

::

مانور تجمل وقتی کامل شد که انزلی را بعد از آزادی‌های مختلفش، منطقه آزاد تجاری اعلام کردند و خیابان‌های رشت تبدیل شد به محل جولان ماشین‌های مدل بالا در مقابل نگاه حسرت‌بار مردمی که اگرچه تمام روز را هم کار کنند اما داشتن چنین ماشینی حتی در تصورات‌شان نمی‌گنجد! البته موضوعاتی از این دست فراوان است و محدود به رشت هم نمی‌شود. سال‌هاست که مبلغ قرارداد بازیگرها و فوتبالیست‌ها نقل و نبات اخبار و رسانه‌هاست اما هیچ معماری نتوانسته سقفی تضمینی برایش طراحی کند! و نتیجه این می‌شود که فرزند خانواده‌ای، دستمزد یک میلیاردی فوتبالیست محبوبش را تقسیم بر حقوق پدرش می‌کند و با فرض این که آن پدر با تحصیلات عالیه، ماهی یک میلیون تومان بگیرد، باید حدود 83 سال تمام پولش را پس انداز کند تا حقوقش برابر شود با قرارداد یک سال فوتبالیستی که اصلا معلوم نیست سواد درست و حسابی دارد یا نه؟! حالا پیدا کنید انگیزه‌ی باقی‌مانده‌ی فرزند برای ادامه تحصیل را!

واقعا سهم جوان امروز از انقلاب و ارزش‌های آن چیست؟! از سیاست، دعوای جریان‌ها و احزاب را نشان‌مان دادند. از ورزش، طرفداری تیم‌ها و تماشای بازی‌های ضداخلاقی آن‌ها را و ده ها مورد دیگر که فرصت بیانش این‌جا نیست. پس عجیب نیست در هر محله از شهر، دو سه خواننده رپ داشته باشیم که خودشان شاعر شوند و شعرهایی بگویند که هر چه بیشتر بتوانند در آن ریشه‌ی مقدسّات، احساس مسئولیت و وفاداری را بزنند، قشنگ و جذاب‌تر است و فحش بدهند به زمین و آسمان و با پول کمی استودیویی هماهنگ کنند و آهنگ‌شان به زودی در سایت‌های معتبر موسیقی دانلود بشود. این‌طوری اگر پولی هم دستشان را نگیرد لااقل عقده مشهور شدن‌شان وا می‌شود. حالا خدا نکند کار یکی از این‌ها گل کند!

مسئولینی که باور دارم حتی نمی‌دانند خواننده‌های زیرزمینی واقعا زیرِ زمین می‌خوانند یا روی زمین هم اجرا دارند، چطور می‌خواهند وظیفه‌شان را درست انجام دهند؟! هرچند که با آهنگ جدید آرمین زارعی و ساخت ویدیو موزیکش در رشت با حمایت رسمی و علنی میلاد خلیل‌زاده تا الان باید از خیلی چیزها خبردار شده باشند.

::

::

آقایان مسئول! اگر عوامل ساخت این ویدیو را اعدام هم بکنید، چیزی عوض نمی‌شود. نمی‌گویم برخورد نکنید اما قبول زحمت کنید به نظراتِ خبر منتشر شده در سایت‌ها (+)(+) به دقت نگاهی بیندازید. بعضی‌ها چنان رگ گردنشان بیرون زده و در دفاع از این خواننده حرف می‌زنند که در قضایای تاسف‌بار توهین به پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله چنین نمی‌کردند! خوش‌بینانه بخواهیم قضاوت کنیم، بخشی هرچند حداقلی ولی قابل توجه از جوان‌های کشورمان با ارزش‌های انقلاب و اسلام آشنایی که ندارند هیچ، در تضاد هم هستند.

آقایان متولی فرهنگ! داستان از آن‌جا شروع شد که ارزش‌های انقلاب به نسل‌های جدید منتقل نشد و نهادها و سازمان‌های دولتی در گرو آمارهای‌شان دست به کارهای سلبی نصفه و نیمه زدند و با عنوان «تغییر ارزش‌ها» جلسه گرفتند و برای وضعیت موجود تاسف خوردند. واضح است که ما به کار ایجابی نیاز داریم و با حلال و مجاز شدن تک‌خوانی زنان و رفع فیلترینگِ فیس‌بوک، مشکلات‌مان حل نخواهد شد.

::

پ.ن:

+ اینو هم حتما ببینید و بشنوید: (+) دکتر عباسی از دارالمحاسبه می‌گوید!

+ دانلود مستند کوتاه و دیدنی «مرداب تجمل» (+)

+ شاه‌بیت آهنگ آرمین زارعی اینجاست: «خودتو ببین که چقد فس فسی/ منم یه عصبی استرسی» دیگه حرفی واسه گفتن می‌مونه؟! :))

بی تعارف

حسین جان! ببخش...
پولی را که خرج کردیم به نیت اسم کوچک زیر پرچم بود نه برای اسم بزرگ تو!

هیئت کوفی‌های مقیم رشت

::

پ.ن:

بدجور مضطربم، امشب شب سوم محرم است.  (+) (+)

بی تعارف

خدایا! راستش را بگو!

بارانی که در این شب‌های عزیز می‌بارد، رحمت است یا عذاب تدریجی؟!

::

پ.ن:

+ اینجا (رشت)، دو روزه که داره همینطور بارون میاد. ششم و هفتم مردادماه/92

+ «و منکران آیات خود را آهسته آهسته، به نحوى که درنیابند، فرو می‌گیریم.» سوره مبارکه اعراف/ آیه 182

بی تعارف

جمعه 24خرداد 92 ساعت 10صبح:

حدودا 12نفر جمع شدیم و رفتیم تا رأی‌مان را در صندوق مرکزی شهر بیاندازیم. جایی که دوربین‌های صدا و سیما بودند و مصاحبه می‌گرفتند و پخش زنده بود و می‌توانستیم خودی نشان دهیم اما ما که برای این‌ها نرفته بودیم(!)، رفتیم تا صف‌های منتهی به صندوقی را شلوغ کنیم که یک جورایی نماد شهرمان است و حتما چندین و چند بار در اخبار و رسانه های مختلف نشان داده می‌شود و بدیهی است که ما برای ناامید کردن دشمن از هیچ کاری دریغ نمی‌کنیم!

هوا گرم بود و آفتاب مستقیم می‌زد در صف شلوغ مردمی که شناسنامه به دست، پشت سر هم ایستاده بودند. مردمی با رأی‌های متفاوت اما مصمّم و آرام در یک مسیر؛ مسیر اعلام اعتماد به نظام اسلامی ایران.

«چند دقیقه ای گذشت که پژویی آمد و امام جمعه موقت شهرمان از آن پیاده شد. در صف زمزمه‌ای شد؛ انگار آن‌هایی که می شناختندشان داشتند به بقیه معرفی می‌کردند. دو سه نفر از جوان‌ها که ته صف بودند بی‌خیال صف شدند و خودشان را رساندند به حاج آقا و شروع به سلام و علیک و احوال پرسی کردند. حاج آقا هم با لبخندی که همیشه روی صورتش بود تحویلشان گرفت. حالا به جای این‌که نگاه‌های مردم به طرف اول صف باشد، چشم‌هایشان حاج آقا را نشانه گرفته بود. امام جمعه محترم هم دستی به سمت مردم تکان داد و همین‌طور سلام و علیک گویان به طرف ته صف حرکت کرد. بعضی‌ها خیلی خدمت حاج آقا ارادت داشتند و به گرمی به استقبالشان رفتند. همین که حاج آقا جای خودش را در صف پیدا کرد نفر جلویی با ادب خاصی جای خودش را به ایشان داد و رفت عقب ایستاد. حاج آقا هم که اولش قبول نمی‌کرد با کلی اصرار مجبور شد قبول کند. همین طور نفر بعدی و نفرهای بعد نگذاشتند که امام جمعه موقت، در صف منتظر بماند و در چشم به هم زدنی حاج آقا را فرستادند پای صندوق. عرق روی پیشانی حاج آقا و سرخی صورتش نشان از خجالت‌زدگی داشت که همراه با لبخند همیشگی‌اش دیدنی شده بود. بعد از رای دادن هم کلی از مردم تشکر کرد و چند دقیقه‌ای ماند تا جواب سوال پیرمردی را بدهد. تا دم ماشین هم همان جوان‌های اولی، حاج آقا را همراهی کردند. شاید نیم ساعتی طول کشید تا حاج آقا سوار ماشینش شد و رفت.» *

خیلی برایم جالب بود جایگاهی که عالِم شهرمان میان مردم دارد و رابطه ای که در کمتر جایی دیده می‌شود. درسی که آن روز گرفتم را شاید تا آخر عمرم فراموش نکنم؛ نظام اسلامی به خوبی توانسته اعتماد مردم را جلب کند و ما موظف به تقویت و ادامه ی این راهیم نه تضعیف آن!

::

صف انتخابات ساختمان شهرداری رشت

::

پ.ن:

+ اما حقیقت این خاطره جور دیگری است، اگر راستش را بخواهید می توانید بند پایین را جایگزین بند ستاره‌دار بالا کنید! :

* «چند دقیقه ای گذشت که بنز سفید مدل جدیدی(!) آمد و نگاه مردم را به خودش جلب کرد. امام جمعه موقت که قبلا تعریف مقام علمی‌اش را از دوستان شنیده بودم همراه با محافظ و راننده پیاده شدند و به طرف ساختمان شهرداری و صندوق رای حرکت کردند. بدون کوچکترین توجهی به مردم و صفی که بیرون ساختمان بود، با اخم خاصی داخل رفتند و رأی دادند. مردم هم برایشان اهمیتی نداشت چه کسی آمده و چرا به صف توجهی نکرده! کار حضرات که تمام شد باز هم بدون این که نگاهی به این طرف و آن طرف کنند مانند آدمی که چشم از حرام می‌پوشاند برگشتند و سوار بنز سفیدشان شدند و رفتند.»

+ دانلود «شناسنامه» کاری از حامد زمانی: صوتی(mp3) و تصویری(wmv)

+ والعاقبة للمتّقین... .

بی تعارف

زهرا جان!* در گیر و دار  ِ انتخابات و لا به لای تخریب ها و توهین ها، پدرت را آوردند. مثل تمام کاندیداهای شورای شهر که عکسشان را با پرچم سه رنگ ایران وصله زده اند، پدرت هم با پرچم ایران آمد با این تفاوت که او وجودش را به خاک ِ ایران هدیه کرد. خاک ِ ایران که چه عرض کنم، خاک ِ جهان ِ مقاومت اسلامی!

زهرا جان! ببخش ما را؛ ما داشتیم با خیالِ راحت؛ آخرتمان را برای دنیای دیگران در ستادهایشان می فروختیم غافل از این که دشمن می خواست کار  ِ سوریه را تا قبل از انتخاباتِ ایران تمام کند. تمام نکرد که هیچ، «القصیر» را هم از دست داد. و «القصیر» را خدا آزاد کرد همان طور که سوریه را خدا آزاد خواهد کرد. جنگ فقط بهانه ای است تا خود ِ خدا، بهترین ها را برای خودش بردارد، تا پنجره ای رو به بهشت باز نگه دارد.

زهرا جان! أصلح، پدر توست که جانش را تقدیم کرد، أصلحی که مقبول است؛ مقبولِ خود ِ خدا.

زهرا جان! نمی دانم زیر  ِ تابوتِ پدر به فکر مشکلات اقصادی بودی یا مقاومت؟! آن هایی که زیر تابوت را گرفته بودند چطور؟! اگر همه ی ستادهای شهر، فقط یک عکس از پدرت را کنار همه ی عکس های خود می گذاشتند چقدر زیبا می شد. بدیهی است که شهر مقاومت، رشت نیست. شهر مقاومت ِ امروز، دمشق است و نماد مقاومت، زینب کبری (س)؛ کسی که می دانست بعد از جنگ، کار تمام نشده و مقاومت همچنان ادامه دارد... .

زهرا دختر شهید عطری

* زهرا عطری دختر شهید محمدحسین عطری

بی تعارف

امروز رئیس جمهور اومد رشت. خیلی ها شلوغش کردن که جمعیت ِ زیادی استقبالش نیومده...

آدم باید کور باشه این همه گرفتار رو نبینه؛ گرفتارهایی که توی این هشت سال فقط امیدوار شدن!

::

اعتراض استقبال کنندگان

::

پ.ن:

تصویر ِ داد و فریاد افرادیه که میخواستن خواسته شون رو به دکتر احمدی نژاد بگن و باعث شدن چند بار سخنرانی ایشون قطع بشه... با تشکر از شبکه باران!

 

بی تعارف

دو نفر باشن ولی مرد باشن!




................................
پ.ن: از وقتی فهمیدم تعداد اعضای شورای شهر رشت از 9 نفر به 15 نفر تغییر کرد، این جمله توی ذهنم اذیتم میکنه!!
بی تعارف

 

رو در و دیوار این شهر، همش ازین پوسترا چسبوندن!:

 




و اما نیمه ی پُر لیوان!:
بدینوسیله از اعضای شورای اسلامی شهر رشت و مدیران شهرداری که تا کنون دستگیر شده اند و در طول این چند سال علاوه بر دست اندازی به بیت المال، گرفتن زیرمیزی و سوءاستفاده از جایگاه حقوقی خود، چند پروژه شهری را هم به اتمام رساندند، کمال تشکر و قدردانی را داریم.
هرچند پر از ایرادهای فنی، هرچند در بازه های زمانی طولانی و هرچند همراهِ زد و بند با فک و فامیل و دوست و آشنا اما شگفت است که  توانسته اند همین چهارتا کار را انجام بدهند. واقعا از شما ممنونیم!






+
گزارشی از اولین جلسه یک شورای شهر در سال جدید


بی تعارف