وقتی هدف معلوم است و مسیر مشخص، فرقی ندارد پیروان این راه در اقلیت باشند یا اکثریت. فرقی ندارد فلان آدم معروف و شناخته شده هم در مسیر باشد یا نباشد. اگر هم روزی کسی از همین راه اعتباری کسب کرد با تغییر مسیرش از اعتبار این راه کم نخواهد نکرد بلکه فقط اعتبار خودش را از دست میدهد. حالا میخواهد این فرد، مقام عالیرتبه اجرایی کشور باشد یا یک مداح منتسب به دستگاه اهل بیت.
بر عکس این قضیه هم صدق میکند. یعنی اگر کسی تا دیروز راهش فرق میکرد و از امروز تصمیم دارد مسیرش را تغییر دهد، قرار نیست نشان حقانیت و درستی مسیر باشد بلکه او فقط خود را نجات میدهد و بس؛ حالا میخواهد بازیگر باشد یا خوانندهی زیرزمینی. اینکه او با چه نیتی مسیرش را تغییر داده با خودش، اگر هم قرار است اعتباری کسب کند، نوش جانش! اما قرار نیست ما توی بوق و کرنا کنیم که آقا بیایید و ببینید که بالاخره فلانی و فلانی هدایت شدهاند و کار و زندگیمان بشود حمایت از آنها که به همه ثابت کنیم راه حق همین است!!
این مسیر وابستهگی به شخص ندارد هر چند که خیلیها جانشان را برای روشن نگه داشتنش فدا کردند. مسیر امروز، مسیر انقلاب اسلامی است و اگر هم شخصی امام است خودش در این راه از همه جلوتر ایستاده تا بتوانیم به او اقتدا کنیم.
اما روی دیگر سکه، مدعیانِ امروزِ آزادی بیان و عقیده هستند که خودشان بزرگترین نقض کنندهگان آنند. اگر هنر و هنرمند منسوب به دولت اصلاحات و اعتدال باشد برایش سوت و جیغ و کف هدیه میکنند اما همین که میل به نظام و انقلاب پیدا کند، فحش و بد و بیراه... . مهم هم نیست خودشان تا دیروز از طرفداران پروپاقرص آن هنرمند بودند یا نه! این افراد هرچند در شبکههای اجتماعی حضور پررنگی دارند اما رفتارشان همیشه مورد انتقاد اکثریت جامعه قرار گرفته است.
::
پ.ن:
+ یه موقع یه اروپایی میاد مسلمون میشه یا وهابی میاد شیعه میشه، قضیهاش فرق میکنه باید بررسی بشه چطور هدایت شدن اما وقتی یه ایرانی میاد ابراز ارادت به رهبر انقلاب میکنه اصلا عجیب نیست باید بررسی بشه ببینیم چرا یه عده این کارو نمیکنن؟!
+ اسم نبردم تا اونایی که در جریانن بیشتر در جریان باشن، اونایی هم که نیستن همون بهتر که نیستن!
ساعت پنج دقیقه بامداد 22 بهمن 1392 است. هرچند که خیلی خستهام اما فکرها اجازه خوابیدن نمیدهند. انگار تنها راه آرام گرفتنم نوشتن است اما از خودم سوال میکنم: «برای کی میخوای بنویسی؟ الان که همه خوابیدن و فردا صبح هم هر کس سرنوشت کشورش براش مهمه میره راهپیمایی و الباقی مثل همیشه به زندگی خودشون ادامه میدن!» اما این اشکال، از انگیزههایم برای نوشتن کم نمیکند چون مدتهاست به درست یا به غلط جوری مینویسم که انگار قرار نیست مخاطبی داشته باشم. خودم پستهایم را چندین بار میخوانم و بعضا انتقاد میکنم و از اساس زیر سوال میبرمشان و یا حتی پیش آمده تحت تاثیر مطلبی قرار گرفتم! فقط میدانم الان باید بنویسم...
::
اگر بخواهیم جنایات آمریکا را فقط در سه محور ترور، جنگ و تهاجم فرهنگی بررسی و از پرداختن موردی به باقی دشمنیهایش صرف نظر کنیم، میبینیم که از روزهای شروع انقلاب، نتیجه ترور، حدود 17هزار شهید بوده است که نه تنها از استحکام اعتقادی مردم کم نکرد بلکه به آن افزود. در هشت سال جنگ تحمیلی هم با شهادت حدود 213 هزار نفر، یک وجب از خاک کشورمان را به بیگانه نبخشیدیم و در برابر هزارها میلیارد پولی که صرفا با موضوع مبارزه فرهنگی علیه کشور عزیزمان هزینه شده است، مقاومت کردهایم. و امروز در حالی که دشمن، هم دست به ترور میزند، هم تهدید به گزینه نظامی میکند و هم بیشتر از قبل جنگ رسانهای و فرهنگیاش را تقویت کرده، مواجه میشود با جمعیت عظیمی که میآیند و در جشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران عزیز شرکت میکنند و شعار مرگ بر آمریکا میدهند.
باید ایران و مردمانش را باور کنیم؛ مردمی که اگرچه جدیدترین فیلمهای مستهجن هالیوودی را به خوردشان بدهند و روزی 2 بار تکرار چند ضلعی عشقی عفت و جمیل را ببینند باز هم در جشنواره فجر و در میان تقدیر و تشکر از هنرمندان فیلمفارسی(!)، پای تماشای «چ»، «شیار143» و «معراجیها» مینشینند و اشک میریزند چون میدانند جوان از دست دادن یعنی چه؟! چون سر خاک و ناموسشان بدجور غیرتی هستند. چون قدر سایه پدر را میدانند و هر لحظه به آرمیتا و علیرضا فکر میکنند.
::
خوابم گرفته اما دوست ندارم بخوابم؛ نمیدانم سربازان وطنمان که الان اسیر دست تروریستهای ملعون هستند اجازه دارند بخوابند یا نه! دشمن به ناتوانیاش در مقابل ما اقرار کرده و طبیعی است که وقتی با تمام تجهیزاتش از سردارهای سپاه ایران مثل سگ میترسد با اسیر کردن سربازهایمان سرمست و خوشحال باشند. دشمن باور دارد با «مقاومت» ما شکستشان قطعی است و ای کاش همه مسئولین ما این باور را داشته باشند!
::
::
پ.ن:
+ این عکسو با برچسب FreeIraniansoldiers# به اشتراک بذارید لطفا.
+ مرگا به من که با پر طاووس عالمی/ یک موی گربه وطنم را عوض کنم... ناصر فیض
::
::
یک روز به خودمان آمدیم و دیدیم که همهی شهر از هتل کادوس حرف میزنند که صاحب جدیدش به آن رونق داده و یک ماشین نهصد میلیون تومانی خریده تا در خیابانهای شهر دوری بزند. یکی میگفت طرف گنج پیدا کرده و یکی دیگر حرف از دزدی و اختلاس میزد. ما گفتیم خب به ما چه ربطی دارد؟ ما نه حاکم شهریم نه مفتّش؛ وظیفهمان حُسن ظن است که شکر خدا داریم. اما انگار حاکم و مفتش شهر هم بنا را بر حُسن ظن گذاشته بودند و اصلا نسبت به موضوع احساس مسئولیت نکردند! مکرّر از بچه دبیرستانیها شنیدم که دارند از قیمت و مدل مازراتی همان شخص یعنی میلاد خلیلزاده صحبت میکنند و میگویند آینه بغلش خورده به جایی و فلان قدر داده تا تعمیرش کند. یک بار هم شایعه تصادف مازراتی تا حدی از خبرهای داغ شهر رشت شد که خود صاحب ماشین در صفحه فیسبوکش خبر را تکذیب و موجی از شادمانی را به مردم هدیه کرد!
::
روی عکس کلیک کنید و در سایز بزرگتر، پست گذاشته شده توسط آقای مازراتی را بخوانید!
::
مانور تجمل وقتی کامل شد که انزلی را بعد از آزادیهای مختلفش، منطقه آزاد تجاری اعلام کردند و خیابانهای رشت تبدیل شد به محل جولان ماشینهای مدل بالا در مقابل نگاه حسرتبار مردمی که اگرچه تمام روز را هم کار کنند اما داشتن چنین ماشینی حتی در تصوراتشان نمیگنجد! البته موضوعاتی از این دست فراوان است و محدود به رشت هم نمیشود. سالهاست که مبلغ قرارداد بازیگرها و فوتبالیستها نقل و نبات اخبار و رسانههاست اما هیچ معماری نتوانسته سقفی تضمینی برایش طراحی کند! و نتیجه این میشود که فرزند خانوادهای، دستمزد یک میلیاردی فوتبالیست محبوبش را تقسیم بر حقوق پدرش میکند و با فرض این که آن پدر با تحصیلات عالیه، ماهی یک میلیون تومان بگیرد، باید حدود 83 سال تمام پولش را پس انداز کند تا حقوقش برابر شود با قرارداد یک سال فوتبالیستی که اصلا معلوم نیست سواد درست و حسابی دارد یا نه؟! حالا پیدا کنید انگیزهی باقیماندهی فرزند برای ادامه تحصیل را!
واقعا سهم جوان امروز از انقلاب و ارزشهای آن چیست؟! از سیاست، دعوای جریانها و احزاب را نشانمان دادند. از ورزش، طرفداری تیمها و تماشای بازیهای ضداخلاقی آنها را و ده ها مورد دیگر که فرصت بیانش اینجا نیست. پس عجیب نیست در هر محله از شهر، دو سه خواننده رپ داشته باشیم که خودشان شاعر شوند و شعرهایی بگویند که هر چه بیشتر بتوانند در آن ریشهی مقدسّات، احساس مسئولیت و وفاداری را بزنند، قشنگ و جذابتر است و فحش بدهند به زمین و آسمان و با پول کمی استودیویی هماهنگ کنند و آهنگشان به زودی در سایتهای معتبر موسیقی دانلود بشود. اینطوری اگر پولی هم دستشان را نگیرد لااقل عقده مشهور شدنشان وا میشود. حالا خدا نکند کار یکی از اینها گل کند!
مسئولینی که باور دارم حتی نمیدانند خوانندههای زیرزمینی واقعا زیرِ زمین میخوانند یا روی زمین هم اجرا دارند، چطور میخواهند وظیفهشان را درست انجام دهند؟! هرچند که با آهنگ جدید آرمین زارعی و ساخت ویدیو موزیکش در رشت با حمایت رسمی و علنی میلاد خلیلزاده تا الان باید از خیلی چیزها خبردار شده باشند.
::
::
آقایان مسئول! اگر عوامل ساخت این ویدیو را اعدام هم بکنید، چیزی عوض نمیشود. نمیگویم برخورد نکنید اما قبول زحمت کنید به نظراتِ خبر منتشر شده در سایتها (+)(+) به دقت نگاهی بیندازید. بعضیها چنان رگ گردنشان بیرون زده و در دفاع از این خواننده حرف میزنند که در قضایای تاسفبار توهین به پیامبر صلّیاللهعلیهوآله چنین نمیکردند! خوشبینانه بخواهیم قضاوت کنیم، بخشی هرچند حداقلی ولی قابل توجه از جوانهای کشورمان با ارزشهای انقلاب و اسلام آشنایی که ندارند هیچ، در تضاد هم هستند.
آقایان متولی فرهنگ! داستان از آنجا شروع شد که ارزشهای انقلاب به نسلهای جدید منتقل نشد و نهادها و سازمانهای دولتی در گرو آمارهایشان دست به کارهای سلبی نصفه و نیمه زدند و با عنوان «تغییر ارزشها» جلسه گرفتند و برای وضعیت موجود تاسف خوردند. واضح است که ما به کار ایجابی نیاز داریم و با حلال و مجاز شدن تکخوانی زنان و رفع فیلترینگِ فیسبوک، مشکلاتمان حل نخواهد شد.
::
پ.ن:
+ اینو هم حتما ببینید و بشنوید: (+) دکتر عباسی از دارالمحاسبه میگوید!
+ دانلود مستند کوتاه و دیدنی «مرداب تجمل» (+)
+ شاهبیت آهنگ آرمین زارعی اینجاست: «خودتو ببین که چقد فس فسی/ منم یه عصبی استرسی» دیگه حرفی واسه گفتن میمونه؟! :))
در انقلاب حرمت، خیلی منقلبم!!
..............................................................................
پ.ن: در حریم سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام دعاگوی دوستان هستم...