پیکر شهید را آوردند و تحویلمان دادند... گذاشتیم توی قبر. دل کندن سخت بود. سرم را پایین آوردم نزدیک استخوانها و کفن شهید، خواستم چیزی بگویم اما به ذهنم نرسید... زمزمهای شنیدم. گوشم را نزدیک کردم. استخوانهای شهید مرا صدا میزدند:
« إسمع! إفهم! یا مجتبی بن اسحق!!... » (1)
::
::
+ متن، انتزاعی است!
+ عکس از برادر عزیز سامان رمضانپور، تدفین شهدای گمنام؛ امروز 13 اسفند 93 همزمان با سالروز شهادت حضرت مادر سلام الله علیها. دانشگاه بنت الهدی صدر رشت
(1) برای مطالعه تلقین میّت به مفاتیح الجنان سر بزنید!