فرشتگان کاتب، گزارشکار را با احترام تحویل جبرئیل سلاماللهعلیه دادند، ایشان هم تشکری کرد و با صبر و حوصلهی خاصی گزارشکار را ورق زد و به عکسها دقت کرد. فرشته سمت راست شروع کرد به توضیح دادن: «همانطور که میدانید و از عکسها مشخص است، علی آقا در زمان کمی مسیر زیادی را طی کرد. او وظیفه را شناخت و راهش را به درستی تشخیص داد. با ارادت خاصّش به ائمه اطهار سلاماللهعلیهم و همچنین اخلاص و تواضع بینظیری که داشت در امتحانهای مختلف قبول شد.» فرشته سمت چپ ادامه داد: «تا اینکه به امتحان نهایی رسید؛ واجبی که خیلیها آن را فراموش کردهاند. امتحان سختی هم از او گرفته شد امّا...» فرشته سمت راست بدون معطلی گفت: «اما او به خوبی از ناموس مسلمانان، دفاع کرد و در امتحان نهایی هم شاگرد اول شد و مستحقّ اینکه خونش خریداری شود.»
جبرئیل داشت همینطور به عکسها نگاه میکرد. بعد از چند لحظه سکوت، فرشتهی سمت چپ گفت: میتوانم سوالی بپرسم؟
جبرئیل: بپرس!
فرشتهی سمت چپ: ما همانجا منتظر بودیم تا جناب عزرائیل بیایند و علی آقا را با احترام همراهی کنیم اما انگار...
جبرئیل: بله! وقتش رسیده بود اما اگر به گزارش خودتان دقت کنید علی آقا خیلی به سرورمان سیده زنان دو عالم و نور چشم و پاره تن مولایمان ارادت داشت. این دلیل کفایت نمیکند؟!
فرشتگان کاتب نگاه معناداری به هم کردند که معلوم بود قبلا با هم دلایل را بررسی کردهاند و به همین دلیل رسیده بودند ولی باز هم سوال داشتند: حالا چرا بیشتر از دو سال باید این درد و جراحت را تحمل میکرد؟!
جبرئیل: چون مادرش حاضر نبود دل بکند!
فرشتهی سمت چپ: خب، مادر علی آقا که تا آخرش هم دل نکند؟!
فرشتهی سمت راست خطاب به جبرئیل: اجازه هست من جواب بدهم؟
جبرئیل: بفرمایید!
فرشتهی سمت راست: مگر یادت نیست این روزهای آخر، علی آقا از مادرش خجالتزده و شرمنده شده بود؟! نمیتوانست ببیند مادرش این همه به زحمت افتاده و کاری از دست خودش برنمیاید.
جبرئیل سرش را به نشانهی تأیید تکان داد و ...
::
+ کلیک کنید تا بتونید بهتر به عکسهای گزارشکار دقت کنید!
::
پ.ن:
+ اگر میخواید از علی آقا بیشتر بدونید، پیشنهاد میکنم مستند دعوت رو حتما ببینید: (+) البته تلویزیون هم پخشش کرده.
+ همیشه مدل گزارش تهیه کردن ادارات و سازمانها از کارهای خودشون و نوع نگاه اونها به گزارش کار نهادهای فرهنگی و مذهبی برام آزاردهنده بوده، هست و احتمال قریب به یقین خواهد بود!