حتما پیش آمده برایتان ثانیه هایی که به کُندی می گذرد و طولانی می شود و در مقابل، ساعت هایی که اصلا گذرشان را احساس نمی کنید از بس عجله می کنند. اصرار ندارم که غم ِ اسیری خاندانِ خداوند را به زور با بلندی ِ شب ِ یلدا کنار بیاورم. چون این شب ها هر ثانیه اش برای رقیه سلام الله علیها، سال ها طول کشید و همچنان طولانی است برای کودکان سوریه، کودکان بحرین و... . -آقای اوباما! اشک هایت را کجا می ریزی؟!- چاره ای نیست باید دست به دامان رقیه جان شویم تا آهی بکشد و خودش شامیان را رسوای عالَم کند. شب های دیوان حافظ است و چشم هایم در همه ی کتاب ها، مضامین لهوف را دنبال می کند:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / این راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود
...
...
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود
...
...
+بی ربط:
بد حالتی است، حالت ِ تهوع ِ فرهنگی! عدالت اجتماعی را که خیلی وقت است بالا آورده ام.