بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقاومت» ثبت شده است

یک دو سه چهار پنج ... پنجاه... صد، این ها فقط اعداد بی‌ارزشند اما وقتی که بعدشان انسان بیاید، بعدشان مسلمان بیاید یا بعدشان کودک بیاید می‌شود یک کودک، دو کودک، سه کودک، پنچ کودک، پنجاه کودک و صدها کودک و زن و مرد مسلمان؛ جان‌های با ارزشی که زیر آتش سنگین حیواناتی هستند به اسم اسرائیل...

::

غزه

+ این‌ها کودکانی هستند که در بمباران محله «الشجاعیه»، پدر و مادرشان کشته شدند...

::

رمضان امسال، افطار و انفجار در غزه هم‌زمان شد. مادر، اولین لقمه را در دهان فرزندش گذاشت و نتانیاهو اولین موشک را در سفره‌شان. افطار، دود شد و گریه بچه‌ها و خون پدر روی سفره ... اما در ایران، رمضان امسال افطار و اخبار هم‌زمان شد. مادر، اولین خرما را برداشت و طعم اولین خبر خونین از گلویش پایین رفت. افطار، آه و نفرین شد و مشت گره کرده‌ی پدر و بغض و اشک بچه‌ها روی سفره. بر دلمان ماند که در خبر بعدی سازمان ملل، حیوانات انسان‌نمای اسرائیلی را محکوم کند، که نکرد. بر دلمان ماند که در خبر بعدی کشورهای عربی حرفی بزنند، که نزدند.

غزه! طاقت بیاور... غزه! مقاومت کن... روز قدس نزدیک است؛ روزی که ما می‌آییم تا اسرائیل را با سازمان مللش محکوم کنیم. ما می‌آییم تا حساب‌مان را از کشورهای خنثای لال عربی سوا کنیم. ما ‌می‌آییم تا چشم‌های کم‌سوی دولت‌مردان جهان ببینند و بفهمند که اگر سیدعلی فرمان بدهد، جوانان ایرانی می‌توانند با سنگ، انتفاضه‌ای را رقم بزنند که برای نابودی اسرائیل نوبت به موشک و تجهیزات جنگی نرسد. غزه! طاقت بیاور...غزه! اصلا یاد بیاور خیبر را... این شب‌ها شب‌های حیدر است...

غزه! مقاومت کن... روز آزادی قدس نزدیک است إن‌شاءالله...

::

غزه

::

پ.ن:

+ در همین چند روز 450 نفر در غزه شهید شدند که بیش از 112 نفرشان کودک بودند.

بی تعارف

ساعت پنج دقیقه بامداد 22 بهمن 1392 است. هرچند که خیلی خسته‌ام اما فکرها اجازه خوابیدن نمی‌دهند. انگار تنها راه آرام گرفتنم نوشتن است اما از خودم سوال می‌کنم: «برای کی میخوای بنویسی؟ الان که همه خوابیدن و فردا صبح هم هر کس سرنوشت کشورش براش مهمه میره راهپیمایی و الباقی مثل همیشه به زندگی خودشون ادامه میدن!» اما این اشکال، از انگیزه‌هایم برای نوشتن کم نمی‌کند چون مدت‌هاست به درست یا به غلط جوری می‌نویسم که انگار قرار نیست مخاطبی داشته باشم. خودم پست‌هایم را چندین بار می‌خوانم و بعضا انتقاد می‌کنم و از اساس زیر سوال می‌برم‌شان و یا حتی پیش آمده تحت تاثیر مطلبی قرار گرفتم! فقط می‌دانم الان باید بنویسم...

::

اگر بخواهیم جنایات آمریکا را فقط در سه محور ترور، جنگ و تهاجم فرهنگی بررسی و از پرداختن موردی به باقی دشمنی‌هایش صرف نظر کنیم، می‌بینیم که از روزهای شروع انقلاب، نتیجه ترور، حدود 17هزار شهید بوده است که نه تنها از استحکام اعتقادی مردم کم نکرد بلکه به آن افزود. در هشت سال جنگ تحمیلی هم با شهادت حدود 213 هزار نفر، یک وجب از خاک کشورمان را به بیگانه نبخشیدیم و در برابر هزارها میلیارد پولی که صرفا با موضوع مبارزه فرهنگی علیه کشور عزیزمان هزینه شده است، مقاومت کرده‌ایم. و امروز در حالی که دشمن، هم دست به ترور می‌زند، هم تهدید به گزینه‌ نظامی می‌کند و هم بیشتر از قبل جنگ رسانه‌ای و فرهنگی‌اش را تقویت کرده، مواجه می‌شود با جمعیت عظیمی که می‌آیند و در جشن پیروزی انقلاب‌ اسلامی ایران عزیز شرکت می‌کنند و شعار مرگ بر آمریکا می‌دهند.

باید ایران و مردمانش را باور کنیم؛ مردمی که اگرچه جدیدترین فیلم‌های مستهجن هالیوودی را به خوردشان بدهند و روزی 2 بار تکرار چند ضلعی عشقی عفت و جمیل را ببینند باز هم در جشنواره فجر و در میان تقدیر و تشکر از هنرمندان فیلم‌فارسی(!)، پای تماشای «چ»، «شیار143» و «معراجی‌ها» می‌نشینند و اشک می‌ریزند چون می‌دانند جوان از دست دادن یعنی چه؟! چون سر خاک و ناموس‌شان بدجور غیرتی هستند. چون قدر سایه پدر را می‌دانند و هر لحظه به آرمیتا و علیرضا فکر می‌کنند.

::

خوابم گرفته اما دوست ندارم بخوابم؛ نمی‌دانم سربازان وطن‌مان که الان اسیر دست تروریست‌های ملعون هستند اجازه دارند بخوابند یا نه! دشمن به ناتوانی‌اش در مقابل ما اقرار کرده و طبیعی است که وقتی با تمام تجهیزاتش از سردارهای سپاه ایران مثل سگ می‌ترسد با اسیر کردن سربازهای‌مان سرمست و خوش‌حال باشند. دشمن باور دارد با «مقاومت» ما شکست‌شان قطعی است و ای کاش همه مسئولین ما این باور را داشته باشند!

::

سربازان ایرانی را آزاد کنید!

::

پ.ن:

+ این عکسو با برچسب FreeIraniansoldiers# به اشتراک بذارید لطفا.

+ مرگا به من که با پر طاووس عالمی/ یک موی گربه وطنم را عوض کنم... ناصر فیض

بی تعارف

زهرا جان!* در گیر و دار  ِ انتخابات و لا به لای تخریب ها و توهین ها، پدرت را آوردند. مثل تمام کاندیداهای شورای شهر که عکسشان را با پرچم سه رنگ ایران وصله زده اند، پدرت هم با پرچم ایران آمد با این تفاوت که او وجودش را به خاک ِ ایران هدیه کرد. خاک ِ ایران که چه عرض کنم، خاک ِ جهان ِ مقاومت اسلامی!

زهرا جان! ببخش ما را؛ ما داشتیم با خیالِ راحت؛ آخرتمان را برای دنیای دیگران در ستادهایشان می فروختیم غافل از این که دشمن می خواست کار  ِ سوریه را تا قبل از انتخاباتِ ایران تمام کند. تمام نکرد که هیچ، «القصیر» را هم از دست داد. و «القصیر» را خدا آزاد کرد همان طور که سوریه را خدا آزاد خواهد کرد. جنگ فقط بهانه ای است تا خود ِ خدا، بهترین ها را برای خودش بردارد، تا پنجره ای رو به بهشت باز نگه دارد.

زهرا جان! أصلح، پدر توست که جانش را تقدیم کرد، أصلحی که مقبول است؛ مقبولِ خود ِ خدا.

زهرا جان! نمی دانم زیر  ِ تابوتِ پدر به فکر مشکلات اقصادی بودی یا مقاومت؟! آن هایی که زیر تابوت را گرفته بودند چطور؟! اگر همه ی ستادهای شهر، فقط یک عکس از پدرت را کنار همه ی عکس های خود می گذاشتند چقدر زیبا می شد. بدیهی است که شهر مقاومت، رشت نیست. شهر مقاومت ِ امروز، دمشق است و نماد مقاومت، زینب کبری (س)؛ کسی که می دانست بعد از جنگ، کار تمام نشده و مقاومت همچنان ادامه دارد... .

زهرا دختر شهید عطری

* زهرا عطری دختر شهید محمدحسین عطری

بی تعارف