(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)
سفرنامه بیانگر درک نویسندهاش از حالات و موقعیتهای سفر است و وقتی دست نویسنده کوتاه باشد از درک مفاهیم عرفانی و مضامین عاشقانه، سفرنامهاش هم میشود همین که در ادامه میخوانید! البته سفری که مبدا، مسیر و مقصدش متفاوت است خواسته و ناخواسته سفرنامهاش هم متفاوت از آب درمیآید.
اول:
اگر اشتباه نکنم 45 نفر بودیم که شهریورماه 92 مشرّف شدیم خدمت امام هشتم. روز دوم سفر تماس گرفتند و خبر دادند میخواهند اربعین امسال فعالهای فرهنگی استان گیلان را ببرند کربلا، سهمیه ما هم فقط 6 نفر! از بس شوکه شده بودم پشت تلفن حرفی برای گفتن نداشتم؛ هم خوشحال از این که امام رضا علیهالسّلام اینطوری تحویلمان گرفتهاند هم ناراحت از اینکه چرا فقط 6 نفر؟! تا آن روز بچههای هیئت بیشتر از 20نفرشان نزدیک 2 سال داشتند قسط پرداخت میکردند تا شاید روزی کربلایی شوند. بچهها را جمع کردیم و گفتیم قضیه از این قرار است، حالا شمایید و امام رضا علیهالسّلام. بروید حرم از هر راهی بلدید گدایی کنید، اگر اینجا نشد دیگر نمیشود! همان لحظات حال بچهها پر از بغض بود، دیگر نمیدانم حرم رفتند چهکار کردند؟ چهقدر اشک ریختند؟ حضرت را به چه اسمی قسم دادند؟! فقط اینکه وقتی برگشتیم رشت در اولین پیگیری، سهمیهمان شد 20 نفر!
سفرمان از همان روز شروع شده بود، مبدا مشهدالرّضا، مقصد کربلا... و عجب سفر قشنگی شد از صحن گوهرشاد تا بینالحرمین! از بابالرّضا علیهالسّلام تا باب الفرات! از فلکه آب تا باب بغداد! از حسینیه خمینیشهریها تا چادرهای پشت هتل ضیوف الباقر علیهالسّلام!
::
::
پ.ن:
+ به لطف خدا سفرنامه قافله عاشقی رو که مربوط میشه به سفر پیاده کربلا (اربعین 92)، توی 10 پست جداگانه تقدیم میکنم. باشه که ازمون قبول کنن.
+ حالا که از سهمیه و ثبتنام گفتم، حیفه تشکر نکنم از اخوی عزیز و بزرگوارم آقاحامد رضایی که خیلی زحمت دادیم بهش و البته از آقاحسین عزیز. اجرتون محفوظ إنشاءالله. :)
+ چند سالیه مشهد که میریم، اسکانمون حسینیه خمینیشهریهاست، نزدیکای فلکه آب.