برنده شدنِ یکی از هزاران جوایزی که هر روز بانکها، اپراتورهای تلفن همراه و انواع محصولات خوراکی تبلیغاتش را میکنند برای خیلیها آرزوست اما چند وقتی است با دیدن تبلیغات همراه اول نگران میشوم که نکند برندهی بعدی من باشم! آخر برنده شدن به چه قیمتی؟! اصلا اگر برنده شوم و بیایند درِ خانهمان، در را باز نمیکنم. هرچقدر فکرش را میکنم میبینم 25میلیون تومان یا یک نیسان قشقایی ارزشش را ندارد که در را باز کنم و آنها با دوربین و دم و دستگاهشان بریزند دور و برم و یک نفر با میکروفن بیاید جلو و خبر برنده شدنم را همراه با پاکتی که اسمم درون نامهاش نوشته شده، به من بدهد. من هم باید آن نامه را باز کنم و بعد از دیدن و خواندن اسمم شوکه شوم و ذوقی کنم و اشک در چشمانم حلقه بزند و فیلمبردار زوم کند روی چشمانم تا حلقههای اشک را نشان دهد و من تشکر کنم و بگویم اتفاقا به همین مبلغ به شدت نیاز داشتم و مجری بپرسد: الان یاد چه جملهای افتادی؟، من هم تاملی کنم و عاشقانه بگویم: «واقعا هیچکس تنها نیست» و اِکوی تنها نیست چندبار تکرار شود که: تنها نیست، تنها نیست، تنها نیست... و از آن روز تا یک سال روزی 20بار مرا در تلویزیون نشان دهند که نیاز خود را به رخ 80میلیون نفر میکشانم البته اگر در آی فیلم پخش نشود! و تبلیغات اپراتوری را میکنم که اصلا از خدماتش راضی نیستم! پس همان بهتر که در را باز نکنم.
::
طرح هزاران لبخند همراه اول: