«خیلی عصبانی بودند. با ابروهای درهم کشیده روی پنجههای پایشان خودشان را چند سانتی بالا میکشیدند و یک، دو، سه میشمردند و با هم به طرف آسمان فوت میکردند. میگفتند میخواهیم خورشید را خاموش کنیم!» به این موقعیت فکر میکنم و خندهام میگیرد از حماقت سوژه! خنده تلخی که این روزها از کار اولاد ابوجهل روی لبانم نقش بسته است. ابوجهل هم وقتی استدلالی در چنته نداشت، به فحش دادن و مسخره کردن روی آورد تا شاید مردم از پیامبر روی برگردانند و چه خوش بود در خیال خامش!
جای حضرت حمزه خالی! وقتی کمانش را بر سر ابوجهل زد، ابوجهل به اطرافیانش گفت: «او حق دارد، من به برادرزادهاش دشنام دادهام.» اما کاش میفهمید که حمزه بیشتر از نسبت فامیلیاش، آن لحظه از آزار دادن پیامبرش عصبانی بود. بهخاطر همین هم در تاریخ نقل کردهاند از آن روز اسلام آوردن حمزه برای مردم آشکار شد.
واکنشی که این بار در مقابل اهانت به ساحت مقدس پیامبرمان داریم باید جهان را خبردار کند تا ببینند که اسلام چه اکثریتی را تشکیل میدهد و باید آیههای 32 و 33 سوره توبه را برای جهانیان تلاوت کنیم:
«یُرِیدُونَ أَن یُطْفُِئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبىَ اللَّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»
میخواهند نور خدا را با دهانهاى خویش خاموش کنند و خدا نمیخواهد جز آنکه نور خویش را کامل کند گرچه کافران مکروه میدارند * اوست که پیغمبر خویش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان را خوش نیاید.
::
::
+ من عاشق محمدم و درود خدا بر او و خاندان پاکش باد...