مراسم ختم شهید محمدحسین عطری کنار مزار شهدای گمنام برگزار شد و پای خیلی ها را در این حسینیه باز کرد. من که دیر رسیده بودم همان انتها نشستم. سخنران داشت با حسرت از جاماندن ما از شهدا می گفت و یکی از اعضای شورای منحل شده ی شهر بود که با فاصله ی کمی جلوتر از من، زار زار گریه می کرد. ظاهر برآشفته اش خالی از ذره ای ریا و خودنمایی بود. از طرف ِ دیگر هم کاندیدای جوان ِ شورای شهر از در وارد شد، سرزنده و خوشحال جمعیت را می شکافت و جلو می رفت. خیلی دوست داشتم همانجا به او بگویم: «آقای کاندیدا! حواست باشد؛ یا باید خود را مدیون شهدا بدانی و راهشان را دنبال کنی یا کنج زندان را انتخاب کنی! تجربه هم که ثابت کرده فرقی ندارد ریش داشته باشی یا نه!»
::
پ.ن:
با صلواتی تقدیم به شهید عطری و شهید علیزاده پاسداران رشیدی که حین ماموریت سپاه، در سوریه به شهادت رسیدند.