مادر و دختر آلبوم قدیمی را ورق میزدند:
- ستایش جان ببین! این مامانمه که میشه مادرجون شما. اینم دخترخالمه؛ فاطمه. اونی که اونجا کنار سفره نشسته خاله بزرگمه. یادش بخیر شبهای یلدا همگی جمع میشدیم خونه مادربزرگم.
- مامان! اون خاله ی مهدکودکتون بود یا همسایهتون؟
- نه عزیزم! اون خاله واقعیم بود؛ یعنی خواهر مادرم!
- مااماان! خاله واقعی با خاله های دیگه فرق داره؟ مهربونتره؟
- آره دختر گلم! خاله خدیجهِ من خیلی مهربون بود.
- مااامااان! میشه منم یه روز خاله واقعی داشته باشم؟!
::
::