بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

خدایا ممنون از این‌که روز قیامتی هم هست! ممنون از این‌که آخرش، خودت قضاوت می‌کنی!

خدایا ممنون از این‌که حق مظلوم رو می‌گیری! ممنون از این‌که موقع قضاوت، نگاه به پست و مقام و فک و فامیل طرف نمی‌کنی!

خدایا ممنون از این‌که دستت بالای همه دست‌هاست! ممنون از این‌که اجازه میدی دستمون رو به طرفت دراز کنیم!

خدایا ممنون از این‌که وقتی همه میخوان رودست بزنن، تو هستی و دستمو ول نمیکنی!

خدایا ممنون از این‌که هستی!! خداااایاااا شکرت، هزار مرتبه شکرت...

::

* هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر/ گویم گرفته‌ای ز عنایت رها مکن... غلام‌رضا سازگار

بی تعارف

گاهی وقت‌ها یکی رو نیاز دارم که تو چشم‌هام زل بزنه و بهم بگه:

«خودت کردی که لعنت بر خودت باد!»

::

هیچ وقت آرزو نکن زبون تیزی داشته و حاضر به جواب باشی،

آرزو کن گزیده و سنجیده حرف بزنی... ( و تمرین کن!)

::

این خوبه که رُک و بی‌تعارف باشیم

ولی باید حواسمون رو هم جمع کنیم به بهانه‌ی کنار گذاشتن تعارف، ادب رو کنار نذاریم!

::

+  یکی همیشه هست که عاشق منه! (+)

بی تعارف

دو سه روز پیش یکی از دوستای خوبم با خنده و شوخی گفت: «وضعت خوبه دیگه! میری کربلا، میری عمره...» من فقط خندیدم، اونم خندید!

::

طرف توی نمایندگی یکی از شرکت‌های خارجی کار می‌کنه، سالی یه بار می‌فرستنش سفر تفریحی دوبی و توی هتل طرف قرارداد همون شرکت خارجی ازش پذیرایی می‌کنن... ما هم که خودمونو توی دستگاه امام حسین علیه‌السّلام جا زدیم، خب سالی یه بار می‌فرستنمون مشهد، بعضی وقتا کربلا و بعد از عمری هم مکه و مدینه... این دیگه ربطی به پول دار یا ندار بودن آدم نداره که! خودشون می‌فرستن... شما هم می‌تونی از این امکان استفاده کنی، محدودیت هم نداره... تازه من که اعتراف می‌کنم پرونده‌ام سیاهه، شما که وضعت بهتره دیگه نباید از این حرفا بزنی...

::

پ.ن:

+ خدایا دوستت دارم واسه هر چی که بخشیدی... پیشنهاد می‌کنم این آهنگو گوش بدید: (+) از مازیار فلاحی، حجمش کمتر از 3 مگابایته.

بی تعارف

این روزها به هر کسی رسیدم التماس دعا گفتم. بدون این که حواسم باشد در یک مکالمه تلفنی از مادرم بارها و بارها خواستم دعایم کند. و صدهزار شکر که این روزها گیر کارهایم برطرف می‌شود و البته بیشتر مدیون کسانی می‌شوم که دعایم کرده‌اند. اثر دعای مادر که جای خودش؛ وقتی نمازش تمام می‌شود و دارد دعا می‌کند از اتاق سرک می‌کشم تا شاید روبه‌روی سجاده‌اش خدا را ببینم! آخر جوری جزئی‌ترین گره زندگی فرزندانش را به زبان می‌آورد که مطمئنم خدا همان‌جا روبرویش نشسته و دارد به حرف‌هایش گوش می‌دهد. اما نمی‌دانم دیگر چه کسی برایم دعا می‌کند. یعنی دوستانم هم وقتی خلوت می‌کنند یادشان هست که مجتبی التماس دعا داشت؟! آن‌هایی که نماز شب‌ خواندشان پیش من لو رفته(!)، آن‌ها چطور؟!

این روزها پر از احساس متفاوتم. سفری در پیش دارم و می‌ترسم تا روز سفر به آمادگی لازم نرسم. اگر «یار» جوابم را ندهد نمی‌دانم چه کار کنم؟! اصلا می‌خواهم این همه راه را بروم و این همه خرج کنم که چه بشود؟! برایم دعا کنید...

این روزها این شعر را زیر لب می‌خوانم:

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود/ ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار/ به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله‌ی ما را نمی‌دهد «دلبر»/ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده‌ام که از این حرف، یار خسته شده/ خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست/ خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم/ شفای ما به قیامت بجز رضا نشود...

::

پ.ن:

+ شعر از حضرت آقاست.

+ یکی از سخت‌ترین کارها واسم انتخاب هدیه روز مادره!

بی تعارف

خیلی قشنگه وقتی لحظه تحویل سال نو، وقتی همه دور هم جمعن، پنج شش دقیقه‌ای کسی چیزی نمی‌گه و فقط صدای دعای تحویل سال از تلویزیون شنیده می‌شه... مادر داره به آرامی و با دقت قرآن می‌خونه، یه‌جوری که انگار همین الان خدا آیات مخصوصی رو واسش نازل کرده باشه. پدر هم دستش رو به نشونه‌ی دعا همین‌طوری که روی پاش گذاشته به سمت بالا گرفته و انگشتاش آروم آروم تکون می‌خورن، زیر لب یه چیزایی میگه و چشماش برق میزنه... من هم مثل هرسال دارم فکر می‌کنم امسال چه دعایی برام اولویت داره اونو زودتر از بقیه دعاهام بگم. همیشه آدما بین دعاهاشون، دوا و درمون هم از خدا می‌خوان اما من این بار بعد از این‌که خواستم امسال، سال ظهور باشه از خدا می‌خوام بهم درد بده؛ درد شهدا... دردی که می‌دونم مبتلا شدن بهش لیاقت می‌خواد...

البته این دعا تحت تأثیر دیدن کلیپیه که خودم تا الان ده‌ها بار دیدمش و میخوام به عنوان هدیه سال جدید پیشنهاد دیدنش رو بهتون بدم: (+) این کلیپ حدودا 14 مگابایتیه که باید زحمت دانلودش رو بکشید... فقط یه خواهش دارم. ممنون می‌شم حس و حالتون رو بعد از دیدن این ویدیو همین‌جا برام بنویسید. سال نوتون پربرکت...

::

ماهی قرمز

::

پ.ن:

+ هر جای دنیایی دلم اونجاست... مهدی یراحی 3.50 MB  (+)

بی تعارف
خلوت یوسف و زلیخا، خلوت عاشق و عاشق بود؛
زلیخا، عاشق یوسف و یوسف، عاشق خدای خودش!
.
.
بی تعارف

گاهی می‌توان خدا را هم تهدید کرد:
اِرحَم مَن... سلاحُهُ البکاء!

::

پ.ن:

آن‌جایی گریه کن که باید و آن‌جوری گریه کن که شاید!

فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدى وَ مَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنی ناطِقاً، لاَضِجَّنَّ اِلَیْکَ بَیْنَ اَهْلِها ضَجیجَ الاْمِلینَ وَ لاَصْرُخَنَّ اِلَیْکَ صُراخَ الْمَسْتَصْرِخینَ وَ لاََبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاَّءَ الْفاقِدینَ وَ لاَُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ یا غایَةَ امالِ الْعارِفینَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ وَ یا اِلهَ الْعالَمینَ.

از دعای کمیل

بی تعارف

بعد از این‌که با حمید خداحافظی کردم پیاده راه افتادم به طرف مدرسه. بلوار نیایش که تمام شد پیچیدم سمت ساحلی. پسربچه‌ای داشت دوچرخه‌سواری می‌کرد. با این‌که چرخ کمکی هم وصل کرده بود اما در حال دور زدن نقش زمین شد. من فقط توانستم بگویم: «اووخ!» پسربچه هم نگاهِ ناامیدانه‌ای به من کرد و لحظه‌ای همان‌طور خشکش زد. این صحنه‌ی دردناک با حضور یک موتورسوار که معمولا در همه‌ی پیاده‌روهای قم پیدا می‌شود از این رو به آن رو شد. جوانکِ موتورسوار که سرعت کمی هم داشت با خنده، بلند بلند و آهنگین گفت: «اشــکالــی نداره، بــازی ادامـــه داره!» لبخندی هم به من زد و رفت. پسربچه که انگار انرژی دوباره گرفته بود سریع پاشد و دوچرخه‌اش را بلند کرد و ادامه داد. و ادامه دادم به پیاده‌روی و فکر کردم درباره‌ی این‌که عکس‌العمل‌های لحظه‌ای چقدر می‌تواند تأثیرگذار باشد؟ و چقدر در طول زندگی ناخواسته و ناخودآگاه دیگران را ناامید می‌کنیم؟!

مثلا رفیق‌مان در کنکور رتبه‌ی خوبی نیاورده:

1. واقعا رتبه‌ات این شده؟! چرا اینقد خراب کردی؟! بابا ما از تو بیشتر از اینا انتظار داشتیم. دیدی ده بار بهت گفتم سر کلاس فلان استاد نرو، گوش نمی‌کنی که!

2. فدای سرت! دنیا که به آخر نرسیده. امسال نشد سال بعد. (اگر دختر باشد می‌توانید بگویید سال‌های بعد!) لاأقل الان دیگه تجربه‌ی کافی داری.

یا خدانکرده یکی از اعضای خانواده یا بستگانش مرحوم شده:

1. إ إ جدی؟! فوت کرد؟ چطوری آخه؟ بنده خدا که تا دیروز چیزیش نبود. مگه میشه؟! بدشانسی از این بدتر؟! حالا میخوای چیکار کنی؟ آدم دیوونه میشه والا!

2. خدا رحمتش کنه. آدمی همینه دیگه، از فرداش خبر نداره. خدا سایه فلانی رو بالاسرت نگه داره (یا خدا فلانی‌ها رو واست نگه داره). حتما حکمتیه.

و خیلی مثال دیگر. واقعا راست گفت. اگر هم شکستی خوردی به خودت یادآوری کن: اشکالی نداره، زندگی ادامه داره... .

::

زمین خوردن با دوچرخه

::

پ.ن:

+ عکس تزیینی است! (هدف نشان دادن وضعیت سخت است وگرنه از زنده ماندن سوژهِ عکس اطلاع دقیقی نداریم!)

+ مطلب با نظر یکی از دوستان که به دل نشست، کوتاه شد. با تشکر!

بی تعارف

خدایا!

من همان بنده‌ی شبِ امتحانی‌ام،

قبولم می‌کنی؟!

 

بی تعارف


حالم دست خودم نیست.

امسالم، جور دیگری است.

اشک هایم دنبال بهانه می گردند و چه زود پیدا می کنند...

بغض ِ این دل اما وا نمی شود!

شاید بساط گریه مان را باید تو جور کنی... تو روضه بخوانی... .




+ یا این دل شکسته ما را صبور کن/ یا لاأقل به خاطر زینب ظهور کن.  جمعه اول محرم الحرام 1434


بی تعارف