رفتیم یه مدرسه ی راهنمایی که از دانش آموزاش مصاحبه بگیریم واسه ورودی مجموعه مون. اسم ِ بهترین کلاس دوم راهنمایی شون بود « نیما » که همگی شاگرد زرنگ بودن. اسم ِ بقیه کلاس ها هم فردوسی، رودکی، سعدی و... . اول ِ کاری یخورده با طرف صحبت و شوخی می کردیم تا فضا صمیمی بشه. نمی دونم چی شد از یکی شون پرسیدم:
- می دونی چرا اسم کلاستون نیماست؟
- آره، اسم ِ پسر آقای مدیره!!
- (با لبخند:) نه حالا جدی میدونی چرا؟
- جدی میگم اسم ِ پسر آقای مدیره! (با قیافه ای کاملا مصمّم)
با تعجب به سید جواد نگاه کردم و هر دوتا زدیم زیر خنده. گفتم:
- می دونی فردوسی چیکار ِ بوده؟
- آره شاعر بوده.
- رودکی چطور؟
- شاعر.
- سعدی چی؟
- شاعر.
- خب، حالا نیما یوشیج رو می شناسی؟
- نه!
خلاصه براش توضیح دادم و گفتم:
- اشکال نداره، بعدا بیشتر باهاش آشنا میشی!
نفر بعدی هم که اومد کنجکاوانه ازش پرسیدم. اونم گفت:
- اسم ِ پسر آقای مدیره!
با این تفاوت که وقتی بهش گفتم: « نیما رو میشناسی؟ » سریع جواب داد:
- آره، نیما یوشیج شاعر بوده.
- آفرین! خب حالا چرا اسم ِ کلاستون نیماست؟
- چون اسم ِ پسر آقای مدیره!
و این داستان همچنان ادامه داشت... .
آخرش نفهمیدیم ما اونارو سر کار گذاشتیم یا اونا مارو (فعل اشتباها به قرینه حذف شده، خودم میدونم!). اینا اینقدر جدی و مصمّم بودن که به سرم زده فردا برم از مدیرشون بپرسم: « حالا جدا از شوخی، راستشو بگو چرا اسم کلاسو گذاشتی نیما؟! » اگه گفت: « اسم پسرمه » که هیچ!! ولی اگه بگه: « بخاطر نیما یوشیج » همونجا قاطی می کنم میگم: « مرد ِ حسابی! آخه آدم واسه کلاس ِ بچه ی دوم راهنمایی که نیما یوشیج رو نمیشناسه همچین اسمی میذاره؟! ».
::
::
+ ممنون از همه ی دوستان ِ عزیزم که پیگیرم شدن وقتی فهمیدن ناراحتم. خیلی هایی که مدیون محبت هاشون هستم،
دمتون گرم!