بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمه» ثبت شده است

سوغات تو از آسمان بوی بهشت بود.

کسی اگر هوای بهشت در سرش باشد

باید از کنار خانه‌ی تو عبور کند

که گِل‌های روی دیوار خانه‌ات

بوی گُل‌های بهشتی را می‌دهد.

درِ خانه‎ی تو چوبین بود و کوچک

اما کسی اگر چشمی به غیب وا کند

می‌بیند که این درِ کوچک

دروازه‌ی بهشت است

و تمام عالم اگر بخواهند

به یک باره از آن وارد بهشت شوند

جا برای کسی تنگ نمی‌شود.

و من هنوز مانده‌ام و یک سؤال بی‌پاسخ:

«چرا مردم مدینه درِ بهشت را به آتش کشیدند؟ یا زهرا!» (1)

::

دروازه بهشت

روی عکس کلیک کنید...

::

+ فاطمیه را قدر بدانیم، همچنین قدر اشک‌های‌مان را... سفر عمره‌ام را مدیون فاطمیه‌ام.

+ عکس مربوط به مسجدالنبی صلّ الله علیه و آله است و دری که معروف به در خانه حضرت زهرا سلام الله علیهاست؛ دری که به سمت کوچه باز می‌شد... شیعیان جلوی خانه ایشان نماز می‌خواندند تا صورتشان را به قدمگاه اهل کساء متبرک کنند... خردادماه 1393. 

(1) از کتاب «منبع نور بهشت، خنده‎‌ی تو فاطمه» محسن عباسی ولدی

بی تعارف

وقتی علی صدا می‌زدش، به‌جای این‌که به شوهرش نگاه کند، سرگردان نگاه حسن و حسین می‌شد! نامش «فاطمه» بود اما بعدا خواست «امّ‌البنین» صدایش کنند.

::

پ.ن:

+ چه مادری، چه پسری...

+ حتما به اینجا سر بزنید: (+)

بی تعارف

لطفا حزب‌اللهی‌ها، هیئتی‌ها، مسجدی‌ها، بسیجی‌ها بیشتر بخوانند:

- آدم‌ها وقتی مادرشان می‌میرد چند مدل هستند؛ بعضی‌ها از شدت گریه و ناله حال‌شان بد می‌شود، مریض می‌شوند و روز و شب برای‌شان بی‌معنی می‌شود، بعضی‌ها در حد متعارفی عزادار می‌شوند و گریه می‌کنند ولی بعضی‌ها انگار نه انگار مادرشان مرده، اصلا ناراحتی در چهره‌شان ثباتی ندارد. به نظرم همه این‌ها برمی‌گردد به نوع ارتباط فرزند با مادرش یعنی مقدار محبت و عاطفه‌ای که در زمان حیات مادر، میان‌شان وجود داشت و البته این‌که فرزند به چه اندازه بفهمد با رفتن مادرش، گوهر نایابی را از دست داده است.

- به فرض این‌که سیزده به در ریشه خرافی نداشت و اصلا سال‌روز یک جشن ملی و ارزش‌مند بود که مصادف می‌شد با سال‌روز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باز هم مقام و شأن حضرت آن‌قدری است که سیاه پوشیدن و عزاداری کمترین کاری است که از دست‌مان برمی‌آمد. اصلا عالم و آدم به برکت وجود این نور مقدس خلق شده‌اند و ارزش دارد تمام عمرمان را صرف شناخت بیشتر حضرت‌شان کنیم اما حالا که سیزدهم فروردین صرفا در حد یک نام‌گذاری به نام روز طبیعت قابل قبول است اصلا دل و دماغی برای گردش و تفریح نیست وقتی رخت سیاه مادر، تن‌مان کرده‌ایم.

- در این روزهای فاطمیه در خیابان‌های شهر رشت به چشمان خودم دیدم ماشین‌های عروسی که خیلی خوش و خرم به دنبال زندگی جدیدی بودند و شروع زندگی‌شان را که ناگزیر از شادی و سرور است هم‌زمان با ایام فاطمیه برنامه‌ریزی کرده‌اند. خیلی ناراحت شدم و تاسف خوردم چون می‌دانستم همان‌هایی که الان غرق در خوشحالی‌اند قطعا برای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها احترام خاصی قائلند و فقط به خاطر عدم آگاهی درست، این‌چنین برنامه‌ریزی کرده‌اند و بیشتر تاسف خوردم برای خودم که در آگاه کردن دیگران کوتاهی کرده‌ام.

- با همه این اوصاف اگر کسی به همراه خانواده‌اش روز سیزدهم فروردین امسال را به دل طبیعت زد و کبابی خورد نوش‌جانش؛ او نه مجرم است و نه گناهی مرتکب شده و چه بسا همان شب هم خیلی سرحال‌تر از دیگران در مراسم شهادت مادر سادات شرکت کند، اشک بریزد و مورد توجه قرار بگیرد. پس خواهشا موضوع را الکی گنده نکنید! در مقابل این افراد جبهه‌بندی نکنید و سرتان را به نشانه تاسف برای‌شان تکان ندهید! و بدانید اگر مایی که اعمال سیزده به در را به جا نمی‌آوریم(!)، در برخورد با دیگران درست عمل کنیم و اگر رفتار و اخلاق‌مان در این روزها فاطمی باشد، اطرافیان‌مان مشتاق می‌شوند تا ارتباط‌شان را با حضرت مادر تقویت کنند و در مسیر زندگی‌شان راه فاطمه سلام‌الله‌علیها را دنبال کنند، إن‌شاءالله.

بی تعارف


حیف که پای حفظ دین در میان بود
وگرنه علی(ع) خوب می دانست چطور باید حقّشان را کفِ دستشان بگذارد...
کجایی مولاجان؟! از دینمان هم دیگر چیزی نمانده.
بیا تا نشان دهیم لذّتی که در انتقام هست در بخشش نیست!



پ.نـ:

خدای من! بگذر از این همه گذر و دست برسان به ذره ای از وجودم تا تمام «من» پُر شود از وجودت. امروز خودم را می بینم که که لبریزم از منیّت و با گوشه چشمی شهوت، غلام حلقه به گوش شیطانم. گاهی هم شیطان که متحیّر می ماند از رفتار این «من»، فقط تماشاچی است و جانانه تشویق می کند: «دست مریزاد!»

أعوذ بالله مِن شَرّ نَفسی... .

بی تعارف


قرار نبود فاطمه (س) اذیت شود. بعدا ورق برگشت.



بی تعارف