بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

اصلا آمریکایی‌هایی حق دارند ابوطالبی را به کشورشان راه ندهند.(+) آن‌ها حق دارند رسوایی بزرگ 13 آبان سال 58 را همیشه به یاد داشته باشند، حق دارند تا آخر عمر وقتی عدد 444 را می‌بینند به یاد روزهای دستگیری جاسوسان خود در ایران بی‌افتند.(+) حق دارند با خوی مستکبرانه‌ی خود در پی هر فرصتی به فکر تلافی افشاء اسناد محرمانه سیا توسط دانشجویان ایرانی باشند. اصلا هر دولت و ملتی حق دارد تاریخ کشورش را فراموش نکند و تعاملش با دولت‌های دیگر تحت تاثیر سابقه‌ی تاریخی‌شان باشد. همین‌طور ملت ما حق دارد تک تک جنایاتی را که دولت آمریکا در 60 سال مبارزه علیه ایران به کار بسته است، فراموش نکند اما بعضی وقت‌ها به نظر می‌رسد رجال سیاسی ما حافظه‌شان خوب کار نمی‌کند و لبخندهای‌شان را بی‌موقع خرج می‌کنند! البته با توجه به عملکردشان شاید اصلا خودشان هم نمی‌دانستند که ابوطالبی در جریان تسخیر لانه جاسوسی نقش داشته و آمریکایی‌ها هم روی این موضوع حساسیت زیادی دارند وگرنه او را پیشنهاد نمی‌دادند. حالا خودشان مانده‌اند که چه کنند!(+)

::

تسخیر لانه جاسوسی

::

بی تعارف

وقتی علی صدا می‌زدش، به‌جای این‌که به شوهرش نگاه کند، سرگردان نگاه حسن و حسین می‌شد! نامش «فاطمه» بود اما بعدا خواست «امّ‌البنین» صدایش کنند.

::

پ.ن:

+ چه مادری، چه پسری...

+ حتما به اینجا سر بزنید: (+)

بی تعارف

این روزها به هر کسی رسیدم التماس دعا گفتم. بدون این که حواسم باشد در یک مکالمه تلفنی از مادرم بارها و بارها خواستم دعایم کند. و صدهزار شکر که این روزها گیر کارهایم برطرف می‌شود و البته بیشتر مدیون کسانی می‌شوم که دعایم کرده‌اند. اثر دعای مادر که جای خودش؛ وقتی نمازش تمام می‌شود و دارد دعا می‌کند از اتاق سرک می‌کشم تا شاید روبه‌روی سجاده‌اش خدا را ببینم! آخر جوری جزئی‌ترین گره زندگی فرزندانش را به زبان می‌آورد که مطمئنم خدا همان‌جا روبرویش نشسته و دارد به حرف‌هایش گوش می‌دهد. اما نمی‌دانم دیگر چه کسی برایم دعا می‌کند. یعنی دوستانم هم وقتی خلوت می‌کنند یادشان هست که مجتبی التماس دعا داشت؟! آن‌هایی که نماز شب‌ خواندشان پیش من لو رفته(!)، آن‌ها چطور؟!

این روزها پر از احساس متفاوتم. سفری در پیش دارم و می‌ترسم تا روز سفر به آمادگی لازم نرسم. اگر «یار» جوابم را ندهد نمی‌دانم چه کار کنم؟! اصلا می‌خواهم این همه راه را بروم و این همه خرج کنم که چه بشود؟! برایم دعا کنید...

این روزها این شعر را زیر لب می‌خوانم:

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود/ ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار/ به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله‌ی ما را نمی‌دهد «دلبر»/ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده‌ام که از این حرف، یار خسته شده/ خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست/ خدا کند که مریضی من دوا نشود

ز روزگار غریبم گشته است معلوم/ شفای ما به قیامت بجز رضا نشود...

::

پ.ن:

+ شعر از حضرت آقاست.

+ یکی از سخت‌ترین کارها واسم انتخاب هدیه روز مادره!

بی تعارف

لطفا حزب‌اللهی‌ها، هیئتی‌ها، مسجدی‌ها، بسیجی‌ها بیشتر بخوانند:

- آدم‌ها وقتی مادرشان می‌میرد چند مدل هستند؛ بعضی‌ها از شدت گریه و ناله حال‌شان بد می‌شود، مریض می‌شوند و روز و شب برای‌شان بی‌معنی می‌شود، بعضی‌ها در حد متعارفی عزادار می‌شوند و گریه می‌کنند ولی بعضی‌ها انگار نه انگار مادرشان مرده، اصلا ناراحتی در چهره‌شان ثباتی ندارد. به نظرم همه این‌ها برمی‌گردد به نوع ارتباط فرزند با مادرش یعنی مقدار محبت و عاطفه‌ای که در زمان حیات مادر، میان‌شان وجود داشت و البته این‌که فرزند به چه اندازه بفهمد با رفتن مادرش، گوهر نایابی را از دست داده است.

- به فرض این‌که سیزده به در ریشه خرافی نداشت و اصلا سال‌روز یک جشن ملی و ارزش‌مند بود که مصادف می‌شد با سال‌روز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باز هم مقام و شأن حضرت آن‌قدری است که سیاه پوشیدن و عزاداری کمترین کاری است که از دست‌مان برمی‌آمد. اصلا عالم و آدم به برکت وجود این نور مقدس خلق شده‌اند و ارزش دارد تمام عمرمان را صرف شناخت بیشتر حضرت‌شان کنیم اما حالا که سیزدهم فروردین صرفا در حد یک نام‌گذاری به نام روز طبیعت قابل قبول است اصلا دل و دماغی برای گردش و تفریح نیست وقتی رخت سیاه مادر، تن‌مان کرده‌ایم.

- در این روزهای فاطمیه در خیابان‌های شهر رشت به چشمان خودم دیدم ماشین‌های عروسی که خیلی خوش و خرم به دنبال زندگی جدیدی بودند و شروع زندگی‌شان را که ناگزیر از شادی و سرور است هم‌زمان با ایام فاطمیه برنامه‌ریزی کرده‌اند. خیلی ناراحت شدم و تاسف خوردم چون می‌دانستم همان‌هایی که الان غرق در خوشحالی‌اند قطعا برای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها احترام خاصی قائلند و فقط به خاطر عدم آگاهی درست، این‌چنین برنامه‌ریزی کرده‌اند و بیشتر تاسف خوردم برای خودم که در آگاه کردن دیگران کوتاهی کرده‌ام.

- با همه این اوصاف اگر کسی به همراه خانواده‌اش روز سیزدهم فروردین امسال را به دل طبیعت زد و کبابی خورد نوش‌جانش؛ او نه مجرم است و نه گناهی مرتکب شده و چه بسا همان شب هم خیلی سرحال‌تر از دیگران در مراسم شهادت مادر سادات شرکت کند، اشک بریزد و مورد توجه قرار بگیرد. پس خواهشا موضوع را الکی گنده نکنید! در مقابل این افراد جبهه‌بندی نکنید و سرتان را به نشانه تاسف برای‌شان تکان ندهید! و بدانید اگر مایی که اعمال سیزده به در را به جا نمی‌آوریم(!)، در برخورد با دیگران درست عمل کنیم و اگر رفتار و اخلاق‌مان در این روزها فاطمی باشد، اطرافیان‌مان مشتاق می‌شوند تا ارتباط‌شان را با حضرت مادر تقویت کنند و در مسیر زندگی‌شان راه فاطمه سلام‌الله‌علیها را دنبال کنند، إن‌شاءالله.

بی تعارف

نیستی و
بهار هم بی تو
سوء تعبیر یک زمستان است.

::

گل نرگس زیر برف

(عکس از بی‌رنگی)

::

پ.ن:

+ به مناسبت دهم و یازدهم فروردین، دو روز برفی در بهار سال 93 شهر رشت...

بی تعارف

شهید علی خلیلی

(برای دیدن عکس با کیفیت بهتر، کلیک کنید)

+

مراسم بزرگداشت طلبه شهید امر به معروف و نهی از منکر

پنجشنبه 7 فروردین 93 ساعت 17:30

رشت، حسینه شهدای گمنام (یخسازی)

::

پ.ن:

+ (+)

بی تعارف

خیلی قشنگه وقتی لحظه تحویل سال نو، وقتی همه دور هم جمعن، پنج شش دقیقه‌ای کسی چیزی نمی‌گه و فقط صدای دعای تحویل سال از تلویزیون شنیده می‌شه... مادر داره به آرامی و با دقت قرآن می‌خونه، یه‌جوری که انگار همین الان خدا آیات مخصوصی رو واسش نازل کرده باشه. پدر هم دستش رو به نشونه‌ی دعا همین‌طوری که روی پاش گذاشته به سمت بالا گرفته و انگشتاش آروم آروم تکون می‌خورن، زیر لب یه چیزایی میگه و چشماش برق میزنه... من هم مثل هرسال دارم فکر می‌کنم امسال چه دعایی برام اولویت داره اونو زودتر از بقیه دعاهام بگم. همیشه آدما بین دعاهاشون، دوا و درمون هم از خدا می‌خوان اما من این بار بعد از این‌که خواستم امسال، سال ظهور باشه از خدا می‌خوام بهم درد بده؛ درد شهدا... دردی که می‌دونم مبتلا شدن بهش لیاقت می‌خواد...

البته این دعا تحت تأثیر دیدن کلیپیه که خودم تا الان ده‌ها بار دیدمش و میخوام به عنوان هدیه سال جدید پیشنهاد دیدنش رو بهتون بدم: (+) این کلیپ حدودا 14 مگابایتیه که باید زحمت دانلودش رو بکشید... فقط یه خواهش دارم. ممنون می‌شم حس و حالتون رو بعد از دیدن این ویدیو همین‌جا برام بنویسید. سال نوتون پربرکت...

::

ماهی قرمز

::

پ.ن:

+ هر جای دنیایی دلم اونجاست... مهدی یراحی 3.50 MB  (+)

بی تعارف

تابستون امسال که رفته بودیم مشهد، یه سَری هم رفتیم تا الماس شرق البته واسه سینما پنج‌بعدیش! صبح رفته بودیم و هنوز شروع به کار نکرده بود واسه همین توفیق اجباری شد یه دل سیر به آب‌نمای وسط بازار خیره بشیم و یه دوری هم توی طبقه‌های پیچ در پیچش بزنیم. بین مغازه‌ها معمولا جلوی عروسک‌فروشی‌ها بیشتر گیر می‌کردم! چندتا ازین شخصیت‌های شکرستان مثل ننه‌قمر و اسکندر به دلم نشست. رفتم قیمتشو پرسیدم، دیدم انصافا گرونه، وقتی هم می‌گفتم: چرا اینقدر گرونه؟! می‌گفتن: خارجیه!

در هر صورت اون‌جا چیزی نخریدم تا این‌که این دم عیدیه به ذهنم رسید واسه دایی‌جونم (البته من داییشما!) عروسک ننه‌قمر هدیه بگیرم. خیلی از عروسک‌فروشی‌های قم و رشت رو توی دو هفته اخیر رفتم و پرسیدم اما چیزی گیرم نیومد؛ یا نداشتن یا اگه داشتن کیفیتش به شدت پایین بود و ارزش هدیه دادن نداشت. تا این‌که دیروز یکی‌شون آدرس یه عروسک‌فروشی دیگه‌ای رو بهم داد که معمولا عروسکای با پدر و مادری میاره. رفتم اون‌جا مغازه‌اش خداییش شیک بود و با سلیقه، البته مثل عروسک‌فروشی‌های دیگه پر از شخصیت‌های کارتنی خارجی. وقتی پرسیدم، گفت: ما سه سال پیش میاوردیم الان دیگه نمیاریم! گفتم: چرا؟ گفت: قبلا تولید خارجیش موجود بود الان فقط ایرانیش موجوده که کیفیت لازم رو نداره. با اون چیزایی که من دیده بودم بهش حق دادم، فقط تونستم تشکر کنم و بیام بیرون!

::

ننه قمر

::

پ.ن:

+ انگار همیشه یه جاری کار ما باید بلنگه یا ازین‌وری یا ازون‌وری! :

«...تهاجم فرهنگى یک حقیقتى است که وجود دارد؛ می‌خواهند برروى ذهن ملت ما و برروى رفتار ملت ما - جوان، نوجوان، حتى کودک - اثرگذارى کنند. این بازی‌هاى اینترنتى از جمله‌ى همین است؛ این اسباب‌بازى‌هایى که وارد کشور می‌شود از جمله‌ى همین است که من چقدر سر قضیه‌ى تولید اسباب‌بازى داخلىِ معنى‌دار و جذاب حرص خوردم با بعضى از مسئولین این کار که این کار را دنبال بکنند؛ البته بحمدالله ظاهرا اینجا یک تصمیمى در این زمینه گرفته شد، حالا ان‌شاءالله همان تصمیم را هم دنبال کنید که اجرایى بشود. خب، دوستان ما آمدند در یکى از دستگاه‌هاى فعال و مسئول، عروسک‌هاى خوبى درست کردند؛ خوب هم بود؛ اول هم حساسیت طرف مقابل را - یعنى مخالفین را، خارجى‌ها را - برانگیخت که این‌ها آمدند در مقابل باربى و مانند این‌ها، این [عروسک‌ها] را درست کردند؛ ولى نگرفت. من به اینها گفتم که اشکال کار شما این است که شما آمدید به فلان نام، یک پسرى را، یک دخترى را آوردید در بازار، این عروسک شما را بچه‌ى ما اصلا نمى‌شناسد - ببینید، پیوست فرهنگى که می‌گوییم این‌ها است - خب، یک عروسک است فقط، در حالى که مرد عنکبوتى را بچه‌ى ما میشناسد، بتمن را بچه‌ى ما میشناسد. ده بیست فیلم درست کرده‌اند، این فیلم را آنجا دیده، بعد که می‌بیند همان عروسکى که در فیلم داشت کار می‌کرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش می‌گوید این را براى من بخرید؛ عروسک را می‌شناسد؛ این پیوست فرهنگى [است‌]. شما بایستى این عروسک را که ساختید، در کنار ساخت عروسک، ده بیست فیلم کودک درست می‌کردید براى اینکه این عروسک معرفى بشود پیش بچه‌ها؛ بعد که معرفى شد، آن‌وقت خودشان می‌خرند، [ولى‌] وقتى معرفى نشد، بازار ندارد و ورشکست می‌شود؛ و ورشکست شد. یعنى یک چنین دقت‌هایى را بایست کرد. به‌هرحال این تهاجم فرهنگى به این شکل یک واقعیتى است.»

امام خامنه‌ای 92/9/19

+ اگه جایی سراغ دارید که می‌تونم عروسک‌های شکرستان رو تهیه کنم لطفا معرفی کنید، ممنون.

بی تعارف

ازدواج از مهم‌ترین مراحل زندگی است که هر کس برای خودش شرایطی دارد.

زینب هم شرط داشت، آن هم عندالمطالبه؛

وقتی حسین خواست جایی برود او را نباید جدا کنند... .

::

پ.ن:

+ پرچم بالاست به یاد همه‌ی شهدای مدافع حرم (+) جدیدترین عکس مربوط به روز ولادت بانوی صبر و وفا

بی تعارف

آخرش هم نفهمیدم این چه هنری است که وقتی موضع‌گیری‌های مسئولی را نمی‌پسندیم یا می‌خواهیم از او انتقاد کنیم با تمسخر، اسم کوچکش را به زبان می‌آوریم؛ فرقی هم ندارد این‌وری‌ باشیم یا آن‌وری... مثلا به راحتی در صحبت‌های‌مان می‌گوییم «حسن» یا شعرها سروده‌اند با عموحسن و کلیدساز و یا در دوره‌ی قبل ورد زبان همه، «محمود» بود! در حالی‌که همین افراد برای مردم جهان قابل احترام هستند چون نماینده و منتخب آرای ملت ایرانند. انتقاد کردن باید در چارچوب باشد و مؤدبانه. آن افرادی هم که ملاک رفتارشان رضایت رهبری است ببینند ایشان، رئیس جمهور کشور و مسئولین دیگر را چه‌قدر محترمانه خطاب قرار می‌دهند یا حتی بالاتر از آن، وقتی می‌خواهند اسم دشمنان کشور را هم ببرند از «جناب» و «آقا» استفاده می‌کنند.

به نظرم استفاده از ادبیات طنزگونه در برنامه‌های طنز سیاسی قابل توجیه است اما زمانی که می‌بینم ادبیات بعضی از خواص در صحبت‌‌های‌ عادی‌شان این‌گونه است شک می‌کنم که نکند من خیلی حساسیت به خرج می‌دهم؟! نمی‌دانم شاید این‌طور باشد! شاید اصلا به خاطر این است که از کودکی یاد گرفتم به مغازه‌دار سر کوچه‌مان بگویم «احمدآقا».

آقای مجید موغاری خبرنگار زحمت‌کش صداوسیما که چند روز پیش در سوریه حاضر بود وقتی در منطقه‌ای بین ارتش سوریه و جبهه النصرة موقتا اعلام آتش‌بس شد مصاحبه‌هایی هم با فرماندهان النصرة داشت. یادداشت زیر در صفحه شخصی‌ ایشان توجه‌‌ام را جلب کرد:

::

ادبیات سیاسی

::

پ.ن:

+ البته این نظر بنده‌ی بی‌سواد و افراطیه شاید دوستان، نظر دیگه‌ای داشته باشن...

بی تعارف