اهل رکوع و سجده نبود اما جلوی خیلی ها دولا راست می شد!
رو در و دیوار این شهر، همش ازین پوسترا چسبوندن!:
با بررسی اجمالی بر خبرگزاری ها، به راحتی می توان به رشد بی اندازه ی سطح ِ فرهنگ ِ خبررسانی در کشورمان پی برد و به آن بالید. انتخاب خبرهای مناسب و قرار دادن آن ها در بهترین اولویت با عالی ترین عنوان ها و گاهی تحلیل های به شدت دقیق، آدم را به وجد می آورد. مثلا بعد از حضور رئیس جمهور در مراسم وداع با چاوز یکی از خبرگزاری ها این طور نوشت:
... و باز هم ساختار شکنی خیلی "نامتعارف" و زیر پا گذاشتن ارزش ها توسط احمدی نژاد!
+ فیلم و تصویرهای چیزدار
موضوع دست دادن یا ندادن مقامات دیپلماتیک ایران با شخصیت های خارجی و بوسیدن یا نبوسیدن آن ها، همواره دغدغه ی بسیار حیاتی و مهمی بود که گه گاه یا ناگاه باعث ایجاد جنجال هایی شده است.
به گزارش سرویس سیاسی- اطلاعاتی بوووق ؛ پخش فیلمی با کیفیت پایین که اصلا چیزی هم در آن معلوم نیست در مورد دست دادن سید محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران با تعدادی زن ِ زشت و بد ترکیب در ایتالیا، چنان جنجالی در رسانه های ایران به پا کرد که آن سرش ناپیدا و تا مدت ها فیلم این ماجرا، جزء پربازدیدترین فیلم های مخاطبان ایرانی در سایت های خبری و حتی سایت های چیزدار بود!
محمود احمدی نژاد رییس جمهور بسیار جنجالی ایران که شوت های پای راستش بی نظیر است یکبار دست راست ِ معلم نه چندان پیر ِ خود را به بهانه "پاسداست و بزرگداشت جایگاه معلم" و فقط و فقط به همین بهانه بوسیده بود، در تازه ترین و داغ ترین اقدام خود، دست به یک ساختارشکنی جدید، عجیب و فوق العاده داده است! البته لازم به ذکر است که احمدی نژاد دست ِ راست معلم خود را جلوی دوربین ها یکبار بوسیده و معلوم نیست در غیاب دوربین ها چندین بار دیگر این حرکت را انجام داده است و آیا دست چپ معلمش را هم به همان بهانه بوسیده یا نه؟!
او در این اقدام شگفت انگیز و خارق العاده که خلاف اصول دینی و دیپلماتیک ایران تعریف شده است، ضمن مصافحه و در آغوش گرفتن مادر ِ زیبا و جوان ِ مرحوم هوگو چاوز، ساختار شکنانه ترین حرکت را کرده و به او دلداری هم داده است.
...
...
...
این خبر صرفا یک مثال بود و خیلی از خبرگزاری های دیگر در همین اندازه فوق العاده عمل کرده اند و می کنند و در انعکاس خبر، اصلا تمایلی به سمت و سوهای خیلی خاص ندارند که دستشان درد نکند واقعا.
رفتیم یه مدرسه ی راهنمایی که از دانش آموزاش مصاحبه بگیریم واسه ورودی مجموعه مون. اسم ِ بهترین کلاس دوم راهنمایی شون بود « نیما » که همگی شاگرد زرنگ بودن. اسم ِ بقیه کلاس ها هم فردوسی، رودکی، سعدی و... . اول ِ کاری یخورده با طرف صحبت و شوخی می کردیم تا فضا صمیمی بشه. نمی دونم چی شد از یکی شون پرسیدم:
- می دونی چرا اسم کلاستون نیماست؟
- آره، اسم ِ پسر آقای مدیره!!
- (با لبخند:) نه حالا جدی میدونی چرا؟
- جدی میگم اسم ِ پسر آقای مدیره! (با قیافه ای کاملا مصمّم)
با تعجب به سید جواد نگاه کردم و هر دوتا زدیم زیر خنده. گفتم:
- می دونی فردوسی چیکار ِ بوده؟
- آره شاعر بوده.
- رودکی چطور؟
- شاعر.
- سعدی چی؟
- شاعر.
- خب، حالا نیما یوشیج رو می شناسی؟
- نه!
خلاصه براش توضیح دادم و گفتم:
- اشکال نداره، بعدا بیشتر باهاش آشنا میشی!
نفر بعدی هم که اومد کنجکاوانه ازش پرسیدم. اونم گفت:
- اسم ِ پسر آقای مدیره!
با این تفاوت که وقتی بهش گفتم: « نیما رو میشناسی؟ » سریع جواب داد:
- آره، نیما یوشیج شاعر بوده.
- آفرین! خب حالا چرا اسم ِ کلاستون نیماست؟
- چون اسم ِ پسر آقای مدیره!
و این داستان همچنان ادامه داشت... .
آخرش نفهمیدیم ما اونارو سر کار گذاشتیم یا اونا مارو (فعل اشتباها به قرینه حذف شده، خودم میدونم!). اینا اینقدر جدی و مصمّم بودن که به سرم زده فردا برم از مدیرشون بپرسم: « حالا جدا از شوخی، راستشو بگو چرا اسم کلاسو گذاشتی نیما؟! » اگه گفت: « اسم پسرمه » که هیچ!! ولی اگه بگه: « بخاطر نیما یوشیج » همونجا قاطی می کنم میگم: « مرد ِ حسابی! آخه آدم واسه کلاس ِ بچه ی دوم راهنمایی که نیما یوشیج رو نمیشناسه همچین اسمی میذاره؟! ».
::
::
+ ممنون از همه ی دوستان ِ عزیزم که پیگیرم شدن وقتی فهمیدن ناراحتم. خیلی هایی که مدیون محبت هاشون هستم،
دمتون گرم!
شب جمعه، کربلا؛
وقتی بدانی میخواهی جایی حاضر بشوی که همهی اولیاءالله حضور دارند خیلی متفاوت خواهی بود مخصوصا من که در حال گرفتن عکس، کفشم را گم کردم و آن لحظات داشتم به خودم تلقین میکردم که فدای سرت یک کفش که ارزش این حرفها را ندارد! ولی همچنان...
خنده ام گرفت وقتی در این روزهای عزا، تعجبِ حزب اللهی ها را دیدم
و شکایتشان را از وضع ِ موجود ِ شهر شنیدم! وقتی که...
فاکتورها ساخته شد.
بودجه ها گرفته شد.
خودشان را «عاشقان ولایت» نامیدند!
مراسم ها گرفته شد.
گزارش کارها آماده شد.
خودشان را اوستای کار فرهنگی نامیدند!
واحد ها پیش فروش شد.
سایه ی آدینه گسترده شد.
خودشان را عقل ِ کل ِ اقتصاد نامیدند!
خون ها در شیشه شد.
حق از حقدار گرفته شد.
خودشان را... !!
لطفاً فحش ندهید. مسئولین مشغول کارند!
+ تیغ قلم (اینجا را حتما بخوانید.)
.................................................
پ.ن: می نویسم شاید آرام بگیرم...
+ داستانی شده این پست! از تماس ها و پیامک ها گرفته تا نظرات خصوصی. برادر/ خواهر من! نگران نباش!!
توجیه، توجیه و باز هم توجیه...
جا دارد این روزها رساله ای از توجیهاتم را به چاپ برسانم!!