فکر می کردم باید آدم سر به زیری باشم اما بعد از مدّت ها وقتی برگشتم رشت تا به بهانه ی آمادگی برای امتحانات در منزل چند روزی استراحت کنم(!)، نظرم کاملا عوض شد.
البته سر به زیر بودن فایده هایی برایم داشت که متأسفانه کافی نبود مثلا وقتی سرم پایین بود ساختمان های سر به فلک کشیده ی بانک ها را نمی دیدم ولی تخلف های عمرانیِ آن ها و چند متر ساخت و ساز در پیاده رو را نمی شد ندید.عظمتِ مجتمع فرهنگی تجاری آدینه را نمی دیدم و نیازی نبود هفتاد تا دلیل برای خودم بیاورم که إن شاءالله به بیت المال ضرری نمی رسد و دنبال جواب این سؤال نمی گشتم که آیا واقعا چنین چیزی نیاز بود یا نه؟! اما پایه های بتُنی آن در حریم رودخانه بدجوری خودنمایی می کرد.سر و صورت بزک کرده ی دخترکان شهر را نمی دیدم ولی برای ندیدنِ شلوار تنگ و کوتاه و پاشنه های چندین سانتی کفششان سر به زیری کافی نبود.شعارهای انتخاباتی که بر در و دیوار شهر نوشته بودند را نمی دیدم اما بعضی ها به جدولِ خیابان ها هم رحم نکرده و چهره ی شهر را از آنی که بود بدتر کرده بودند.چاله های آسفالتِ شهر را که به هیچ وجه نمی شود نادیده گرفت. ماشین ها که جای خود دارند، عابرپیاده برای رد شدن از عرض خیابان باید حواسش هم به ماشین ها باشد و هم مواظب باشد که پایش در چاله ای گیر نکند. و...
شاید دفعه ی بعد که برگشتم رشت سربه زیرتر باشم، شاید هم... .
خیلی سر به زیر شدی
موفق باشی