بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

مسجدالنبی بزرگ بود و تا دل‌تان بخواهد درهای شبیه به هم داشت، هرچند درها شماره داشتند اما یکی از کارهای بنده در چند روزی که مدینه بودم رسیدگی به امور گمشدگان ایرانی بود!؛ غالبا هم پیرزن‌هایی که از همراهان‌شان جدا شده بودند و نمی‌دانستند باید کدام طرفی بروند. معمولا با کارت‌هایی که مربوط به اطلاعات کاروان و هتل‌ همراه زائران بود، می‌شد راهنمایی‌شان کرد یا مثلا می‌دانستند از در شماره چند وارد شده‌اند اما آن در را پیدا نمی‌کردند اما کار وقتی سخت بود که مادر و دختر استهباناتی* حدودا 85 و 55 ساله‌ای نه شماره در را می‌دانستند و نه شماره همراه مسئول کاروان‌شان را داشتند، شماره تلفن هتل‌شان هم جواب نمی‌داد و سرتاپا استرس بودند... خلاصه با راهنمایی یکی از خادم‌ها مسیر تقریبی هتل‌شان را متوجه شدیم و آرام آرام حرکت کردیم. هنوز خیلی از مسجدالنبی فاصله نگرفته بودیم که با لهجه شیرین‌شان گفتند: «هااا ای جرثقیلو گذاشته بودیم نشون!» و کلی برایم دعا کردند... راستش اصلا همین دعاها انگیزه‌ای بود که مشتاقانه کمک‌شان کنم.

خلاصه این‌که زیارتم از این قرار بود: با مادرم جلوی ورودی خانم‌ها قرار گذاشتیم که نیم ساعت بعد، همین‌جا و جدا شدیم و ماموریت من شروع شد: تا دو نفر از پیرزن‌ها را راهنمایی کنم و از این ور صحن مسجد ببرم‌شان آن ور و تا خوش و بش کنم با دوسه نفر از جوان‌های ترکیه‌ای و پاکستانی که می‌خواستند با گوشی مدل بالای‌شان عکس تکی با گنبد برای‌شان بگیرم، 35 دقیقه گذشت و با عجله خودم را رساندم سر قرار تا مادرم معطل نشود...

آن‌جا بود که خودم تازه فهمیدم چند سالی است چیزی را گم کرده‌ام، مدینه که از بس حیران بودم نشد ولی مکه خیلی دنبالش گشتم، خیلی. نشانه‌هایی هم پیدا کردم اما هنوز دنبالش می‌گردم... (الان اذان شده و من کافی نت نشستم، باید برم نماز ولی حیفم میاد این پست رو نذارم، همین طوری نصفه و نیمه بدون ویرایش فعلا باشه تا بعد...)

::

* استهبان یکی از شهرهای استان فارس و معدن انجیر ایرانه... دوست خیلی عزیزم که اهل اونجاست امروز این پیامک رو داده: «استهبانی یا اصطهباناتی که درست همون استهبانی هس» در واقع اشتباه بنده رو اصلاح کردن، با تشکر :)

نظرات  (۹)

سلام
من که این خاطرات رو مصور دیدم و شنیدم یه حال دیگه ای داره :)
پ.ن : الهی مبین نت بمیره برات، چرا کافی نت؟!
پیام بازرگانی کامنت : من میخوام مودم دانگل بگیرم با رایتل.اگر خوب بود میگم شما هم بگیر.از مبین نت باحال تر و سریع تر به نظر میرسه.حالا بذار تست کنم بعد میگم...
یا علی
پاسخ:
سلام
مصور :))
+ مودمم مونده رشت...
سلام. من نسخه ی ویرایش نشده و بدون سانسور رو دیدم افتخار بزرگیه چون معمولا اگه به رسم تلوزیون باشه که هر سال هر فیلمو تکرار می ده زمان فیلم نصف شده و اولین بار دیدن یه فیلم غنیمته، تا ویرایش بعدی چیزی از نوشته نمی مونه جز بسم اللهش:D
پاسخ:
سلام
البته اینجا یه فرق هایی با سیستم صدا و سیما داره دیگه! منظورم ویرایش املایی و دستوری بود...
۰۳ تیر ۹۳ ، ۰۳:۱۴ زهرا عباسی
مبارکا... قبول باشه .. حاجی شدین ؟
به سلامتی :)

بنویسین بنویسین بقیه ش رو برای ِ ما مدینه ندیده ها 
پاسخ:
حاجی شاید ولی هنوز آدم، نه!
ممنووون
::
إن شاءالله به زودی قسمتتون بشه بقیع...
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...........................
پاسخ:
ما هم هنوز همون کوچه‌ایم البته...
۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۶:۴۳ راحیل کربلا
قبول باشه واقعا!
پاسخ:
ممنون، قسممتون بشه حتما!
۰۴ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۰ ❤✿...هر چی دلم بخاد...✿❤
سلام...یه عالمه نوشتم پاک شد!!!
ممنون که قابل دونستید رو تشریف آوردید..ولی به نظر من چیزی رو گم نکردید شما..تازه اتفاقا چیزی رو که خیلی ها گم کردن شما پیدا کردید...سعی کنید حفظش کنید..خیلی قشنگ و با ارزشه..
پاسخ:
سلام
ممنون :)
۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۰:۴۰ حامد رضایى فرد
بسم الله

همین کارا رو میکنى واجب میشه زنت بدم... 
مشتاق دیدار،!

پاسخ:
:)))
رخصت دیدار بدید، خدمت میرسیم...
۰۵ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۶ حمید اسماعیل زاده
داداش قبول باشه به مقصد رسوندن گمشده‌ها...
پاسخ:
ما واسطه‌ایم... :))
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۱ محمدجواد کرامتی
هاااااااااا
ایشاللا همه پیداش کنیم!
پاسخ:
إن‌شاءالله...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">