بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیاده روی» ثبت شده است

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

از نجف تا کربلا هزار و چهارصد و اندی عمود است با فاصله 50 متر از هم‌دیگر. ما هر طور بود بعد از مسافت زیادی پیاده‌روی، ماشینی گیر آوردیم و خودمان را قبل از ساعت 8 شب رساندیم حدودا به عمود 415 که بچه‌ها توقف کرده بودند. از اتوبوس ما فقط نزدیک 20 نفر، جمع خود را حفظ کرده بودند که به آن‌ها ملحق شدیم. بقیه هم در گروه‌های کوچک‌تر با فاصله‌ی کمی، جلوتر یا عقب‌تر بودند. فضای استراحت بچه‌ها خیلی مناسب نبود؛ قسمت بیرونی حسینیه‌ای بود که با برزنت آبی رنگی جدایش کرده بودند. هم جا کم بود و هم به شدت سرد. بعضی‌ها همین‌طور نشسته استراحت کردند. با توافق بچه‌ها ساعت یک شب راه افتادیم. بعد از نماز صبح که جای مناسبی گیرمان آمد تا ساعت 9 صبح خوابیدیم.

عشق حسین ما را به این وادی کشانده / ای عاشقان تا کربلا راهی نمانده... در مسیر دو دَم می‌خواندیم، سینه می‌زدیم، شعار می‌دادیم و البته از نعمت وجود موکب‌ها استفاده‌ی کامل می‌بردیم؛ از چای و غذا گرفته تا مشت و مال! با عراقی‌ها، لبنانی‌ها و حتی مردمی که از کشورهای اروپایی آمده بودند در حد توان‌مان ارتباط می‌گرفتیم و آدرس اینترنتی رد و بدل می‌کردیم. آن‌جا رنگ متفاوت پرچم‌ها فاصله‌ای میان آدم‌ها ایجاد نمی‌کند، مهم این است که همه‌گی یک مسیر دارند، در یک جهت حرکت می‌کنند و همه مجذوب نیروی قدسی ارباب عشق هستند.

::

یادگاری...اگه اشتباه نکنم لبنانی بود و برای‌مان رو پرچم حزب‌الله یادگاری نوشت... (باقی عکس‌ها در ادامه مطلب)

::

شعارهای ضد استکباری حماسی‌ترین قسمت کارمان بود؛ فارسی، عربی و انگلیسی شعار می‌دادیم. از مردم کشورهای دیگر بعضی‌هایشان همراهی‌مان می‌کردند. بعضی از ایرانی‌ها هم اشکال می‌کردند: «آقا ما اینجا نیومدیم شعار سیاسی بدیم!» البته دوستان با حوصله جوابِ اشکالات را می‌دادند. از کسی مخفی نیست که برائت از مشرکین یک امر دینی و اعتقادی است. اگر ما نتوانیم در برابر اسرائیل شمرصفت و حامیانش بایستیم و در مقابل ظلم آن‌ها سکوت کنیم و بی‌تفاوت بمانیم، چطور ادعا می‌کنیم می‌خواهیم یار امام حسین و امام عصر علیهماالسّلام باشیم؟!

::

پ.ن:

+ مرحوم شهید مطهرى سال‌ها قبل از انقلاب در این حسینیه‌ى ارشاد فریاد میکشید که: واللَّه - قریب به این مضمون - بدانید شمر امروز - اسم نخست‌وزیرِ آن روز اسرائیل را مى‌آورد - اوست. واقع قضیه هم همین است. ما شمر را لعنت میکنیم، براى اینکه ریشه‌ى شمر شدن و شمرى عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیداللَّه را لعنت میکنیم، براى اینکه با حاکمیت طاغوت، حاکمیت یزیدى، حاکمیت عیش و نوش، حاکمیت ظلمِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. (+)

رهبر انقلاب؛ 1386/10/19

+ اگر به مسئولین یا چهره‌های جهانی دسترسی دارید بگویید موضعی بگیرند و مداخله کنند، از برادران و خواهران پاکستانی در شبکه های اجتماعی بخواهید به دولتشان اعتراض کنند و دعا کنید. (+)

بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

بیدار که شدم دیدم تمام بدنم سرد است و بچه‌ها دارند سر موضوعی با هم بحث می‌کنند. یکی می‌گفت تیمم کنیم، یکی می‌گفت اتوبوس را رو قبله بگذاریم، نماز جماعت بخوانیم. به غیر از هشت نفرِ ما، هشت یا نُه نفر دیگر هم بودند. من که همان اول کاری خوابم برده بود، موقعی بیدار شدم که وقت نماز صبح بود و رسیده بودیم به اصطلاح ترمینال کربلا. هوا از بس سرد بود کسی نمی‌توانست از اتوبوس پیاده شود! ماشین هم بخاری‌اش خاموش بود یا خراب، نفهمیدم. خلاصه با بطری کوچک آبی که موجود بود وضو گرفتیم و همان داخل اتوبوس نماز خواندیم. وقتی هوا روشن شد، ماشینی کرایه کردیم که ساک‌ها را تا چادرهای از قبل هماهنگ شده ببریم. همین‌طور در خیابان‌های کربلا دنبال آدرس بودیم که یکی از بچه‌ها گفت: «نگاه کنید! گنبد...» اصلا باورمان نمی‌شد در عرض چند ساعت تمام برنامه‌های قبلی‌مان تغییر کرده بود. قرار بود سه روز دیگر بعد از پیاده‌روی کربلا باشیم اما الان روبروی گنبد حضرت عباس علیه‌السّلام، جا خورده بودیم. به غیر از سه نفرِ ما، بقیه اولین بارشان بود که کربلا می‌آمدند. خلاصه رسیدیم به چادرها. گفتند بمانید صبحانه‌ای بخورید، استراحتی کنید و ظهر برگردید اما نتوانستیم خودمان را راضی کنیم. هشت نفری همان لحظه برگشتیم. صبحانه که فراوان در موکب‌ها پیدا می‌شد، استراحت هم در آن لحظات خیلی معنا نداشت! نه فقط برای ما بلکه برای آن‌هایی هم که پیشنهاد استراحت داده بودند، همین‌طور بود.

به ما گفتند: «میری فلان‌جا ماشین می‌شینی این قیمت و این طوری میری نجف!» ما هم راه افتادیم به سمت نجف اما دریغ از ماشینی که بخواهیم با آن خودمان را به نجف و اول مسیر پیاده‌روی برسانیم. اربعین بود و وضعیت خاص خودش. تا چشم کار می کرد جمعیت بود که به طرف حرم حرکت می‌کرد. حالا همه دارند به سمت کربلا پیاده می‌آیند، ما تازه داریم به سمت نجف پیاده برمی‌گردیم. البته کم هم نبودند عراقی‌های که از کربلا برمی‌گشتند.

::

کربلا - نجف

ما 14 نفر! ؛ 6 نفر از علما + 7 نفر از رفقا + منم پشت دوربینم

::

پ.ن:

+ دانلود یه کار خوب (+) هم‌خوانی ترانه مرگ بر آمریکا - 11 مگابایت

بی تعارف

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

وقتی در جلسه توجیهی دیدم تعداد قابل توجهی از افراد اتوبوس‌مان را افراد حدود 40 تا 50 سال تشکیل می‌دهند، برایم خوشحال‌کننده نبود اما در همان ساعت اولیه بعد از حرکت به همه ثابت شد این قافله بی‌خود قافله عاشقی نام نگرفته؛ چون اصلا عشق، پیر و جوان نمی‌شناسد. عجب آدم‌های با صفایی بودند. جنس اخلاق و تعامل‌شان با جوان‌ترها نسبت به هم‌سن و سالان‌شان که تا آن روز غالبا در مساجد دیده بودم، خیلی فرق داشت! خدا حفظشان کند.

::

::

مرز مهران مثل دفعات قبل، منظم نبود و همین یعنی نقطه شروع تغییر معادلات مسئولین کاروان. 6 صبح رسیدیم و حدودا 9 شب بود که توانستیم از مرز به سمت نجف حرکت کنیم؛ بعضی‌ها با اتوبوس و بعضی هم پشت تریلی! این‌که چطور از مرز رد شدیم تعریف‌کردنی است. موقعیت طنزی که اشک آدم را درمی‌آورد؛ هم از خنده زیاد و هم از اوج بدبختی! مرز عراق شروع جدی سختی‌های سفر بود. می‌نوشتم از سختی‌هایی که کشیدیم اگر آن شب این حرف را نمی‌شنیدم: «شاید حکمت این سختی‌ها اینه که یخورده، سرسوزنی ما هم بچشیم مصیبت‌هایی رو که حضرت زینب تحمل کرد.» یکی از بچه‌ها این را گفت و چقدر خوب گفت. آخر در آن گیر و دار کسی که تحویل‌مان نگرفت هیچ، احترام خیلی‌ها را هم نگه نداشتند! حالا ما کجا و خواهر امام کجا؟! بگذریم... .

::

پ.ن:

+ به عبارت دیگر: خسوف (+)

+ توی این سفر با خیلی‌ از خوب‌ها آشنا شدیم مثل مصطفی، محمدرضا، امیرمحمد، آقامحمد احدی و آقای رمضانی که خیلی هم اذیتشون کردیم!

بی تعارف


به این جمله اعتقادی ندارم: «برای زیارت کربلا نه پولش را دارم نه لیاقتش را».

عید ِ غدیر که رفتیم مشهد، روی دیوار حسینیه زده بودیم: «زائر مشهد الرّضا، مسافر ِ کرب و بلا» بعضی ها پرسیدند: «یعنی چی؟!» یادم نیست در جوابشان چه گفتم ولی الان صد در صد می دانم که وقتی پنجره فولاد قسمتم شد از همان جا به ضریح سلطان خیره شدم و از ایشان خواستم که بی لیاقتی ام را نادیده بگیرد و برات سفرم را امضا کند. وقتی پنجره را رها کردم و خواستم برگردم، نیم نگاهی کردم و گفتم: جسارتا خرج سفر هم با خودتان!

 

مشهد- عید غدیر سال 91


این چنین قرار شد ما هم مسافر شویم: اربعین، پیاده، نجف تا کربلا..

و جالب، زمان و مکان ِ شروع ِ حرکتمان است: 9 دی، حرم مطهر امام خمینی (ره).

دلم زودتر پیاده روی اش را شروع کرده و فریاد می زند: «هیهات منّا الذّلة».




5 دی ماه سال 91





+ شروع جاذبه ی مغناطیس حسینی، در روز اربعین است.      امام خامنه ای

+ مستند ألا یا أهل العالم (حتما ببینید):
   دانلود قسمت اول
   دانلود قسمت دوم

+ میعادگاه بین المللی شیعیان (با حاج علیرضا پناهیان درباره ی پیاده روی بزرگ اربعین)

بی تعارف