بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)

بیدار که شدم دیدم تمام بدنم سرد است و بچه‌ها دارند سر موضوعی با هم بحث می‌کنند. یکی می‌گفت تیمم کنیم، یکی می‌گفت اتوبوس را رو قبله بگذاریم، نماز جماعت بخوانیم. به غیر از هشت نفرِ ما، هشت یا نُه نفر دیگر هم بودند. من که همان اول کاری خوابم برده بود، موقعی بیدار شدم که وقت نماز صبح بود و رسیده بودیم به اصطلاح ترمینال کربلا. هوا از بس سرد بود کسی نمی‌توانست از اتوبوس پیاده شود! ماشین هم بخاری‌اش خاموش بود یا خراب، نفهمیدم. خلاصه با بطری کوچک آبی که موجود بود وضو گرفتیم و همان داخل اتوبوس نماز خواندیم. وقتی هوا روشن شد، ماشینی کرایه کردیم که ساک‌ها را تا چادرهای از قبل هماهنگ شده ببریم. همین‌طور در خیابان‌های کربلا دنبال آدرس بودیم که یکی از بچه‌ها گفت: «نگاه کنید! گنبد...» اصلا باورمان نمی‌شد در عرض چند ساعت تمام برنامه‌های قبلی‌مان تغییر کرده بود. قرار بود سه روز دیگر بعد از پیاده‌روی کربلا باشیم اما الان روبروی گنبد حضرت عباس علیه‌السّلام، جا خورده بودیم. به غیر از سه نفرِ ما، بقیه اولین بارشان بود که کربلا می‌آمدند. خلاصه رسیدیم به چادرها. گفتند بمانید صبحانه‌ای بخورید، استراحتی کنید و ظهر برگردید اما نتوانستیم خودمان را راضی کنیم. هشت نفری همان لحظه برگشتیم. صبحانه که فراوان در موکب‌ها پیدا می‌شد، استراحت هم در آن لحظات خیلی معنا نداشت! نه فقط برای ما بلکه برای آن‌هایی هم که پیشنهاد استراحت داده بودند، همین‌طور بود.

به ما گفتند: «میری فلان‌جا ماشین می‌شینی این قیمت و این طوری میری نجف!» ما هم راه افتادیم به سمت نجف اما دریغ از ماشینی که بخواهیم با آن خودمان را به نجف و اول مسیر پیاده‌روی برسانیم. اربعین بود و وضعیت خاص خودش. تا چشم کار می کرد جمعیت بود که به طرف حرم حرکت می‌کرد. حالا همه دارند به سمت کربلا پیاده می‌آیند، ما تازه داریم به سمت نجف پیاده برمی‌گردیم. البته کم هم نبودند عراقی‌های که از کربلا برمی‌گشتند.

::

کربلا - نجف

ما 14 نفر! ؛ 6 نفر از علما + 7 نفر از رفقا + منم پشت دوربینم

::

پ.ن:

+ دانلود یه کار خوب (+) هم‌خوانی ترانه مرگ بر آمریکا - 11 مگابایت

نظرات  (۱۱)

۱۷ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۴۱ حسین رضائی فرد
ما 14 نفر! ؛ 6 نفر از علما + 7 نفر از رفقا + منم پشت دوربینم
اینو دیگه کجای دلم بزارم بعد از اون استاتوس !
پاسخ:
همون جا که «با تشکر» رو گذاشتی!
با تشکر :))))
7نفر از علما+7نفر از رفقا...
پاسخ:
ترسیدم ریا بشه! :)
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۰۲ چشم چشم دو ابرو
به به ...

ما چهارده نفر ...

:)
پاسخ:
:)
۱۸ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۴۰ پایان خوب انتظار
سلام..خوش بحالتون..خاهش میکنم دعا کنید ما هم کربلایی بشیم ...ممنون میشم..
انگار این پست تا حالا فقط رفقای خودتون و هم سفرانتون کامنت گذاشتن تا حالا...
احساس غریبی میکنم!!!.. تروخدا دعا کنید سفر کربلای ما هم همین روزا جور شه..تشکر از شما..
اومدم بگم حتما شعری که گذاشتم رو خوندید..خوشحال میشم نظرتونو بدونم...دربارش..
خیلی التماس دعا و یا علی
پاسخ:
سلام
إن شاءالله به زودی قسمتتون بشه...
محتاج دعام
یا زینب

توجـــّـه                    توجــــّه

.:: این انقلاب باید زنده بماند ::.

تربتــــــ بروز شــــد..
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۶ خادم الحسین

سلام.

زیبا بود

پاسخ:
سلام
ممنون
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۶ خادم الحسین

به روزیم.

سر بزنید.

لینک پشدید.

یا علی مدد

سلام
مثل همیشه زیبا و دلنشین نوشتید.
اولین نگاه که به گنبد می افته وصف نشدنی هست
حسی که دوست داری همون لحظه بیوفتی به خاک
پاسخ:
سلام
ممنون
واقعا همینطوره...
۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۰۸ خادم الحسین

سلام.

ممنون از عکس استفاده کردم.

یا علی مدد

پاسخ:
سلام
خواهش میکنم.
۲۰ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۴ سراجا منیرا
سلام
زیبا

بروزم با "نقد و بررسی متن توافق نامه ژنو"
http://tinyurl.com/pak5vwh
پاسخ:
سلام
ممنون
واقعا این مسأله برام حل نشده که چرا دنده عقب پیاده برگشتید!
پاسخ:
که چرا برگشتیم؟!
که چرا پیاده برگشتیم؟!
::
خب ما اومده بودیم که با هم‌دیگه پیاده بریم از نجف تا کربلا. وقتی هم خواستیم برگردیم ماشین گیرمون نمیومد. البته نهایتا گیرمون اومد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">