به نام خدا بعضی از دغدغهها را میتوان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمیکند. :: صفا و مروه دیدهام، گرد حرم دویدهام/ هیچ کجا برای من کربوبلا نمیشود...
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در آن بالاها ! مهربان، خوب، قشنگ ... چهره اش نورانیست گاه گاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد ! او مرا می خواند، او مرا می خواهد، او همه درد مرا می داند ... یاد او ذکر من است، در غم و در شادی چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم ... که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است او خدایست که همواره مرا می خواهد او مرا می خواند او همه درد مرا می داند ...
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا/مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا/حجت قبول دلبر احرام بسته ام/ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا/با گریه کردن این دل من زنده می شود/دل مرده آمدم که تو احیا کنی مرا/اسباب زحمت تو شده این گدا ولی/هرگز مباد از سر خود وا کنی مرا/تو سفر دار گریه ی ماه محرمی/چشمی پر اشک میشوم گر احیا کنی مرا؟/بیت الحرام سینه زنان کوی کربلاست/دارم امید ، مُحرم آنجا کنی مرا/همراه خویش زائر شش گوشه ام کنی/خاک قدوم اکبر لیلا کنی مرا/ای روضه خوانِ تنگِ غروب منا بیا/پرچم به دوش ماتم کرب و بلا بیا
نه در آن بالاها !
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !
او مرا می خواند،
او مرا می خواهد،
او همه درد مرا می داند ...
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ...