بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم» ثبت شده است

دیروز دکتر گفت: «با این حالت، مسافرت هم میخوای بری؟!» و شاید هر چه از دستش برمی‌آمد نوشت: سرم، پنی‌سیلین، ب‌کمپلکس و...

برای درمان کامل علاوه بر استفاده داروها معمولا باید دوره‌ی سرماخودگی هم تمام شود اما خودم بهتر می‌دانم که نه فقط مریض، این روزها مریض‌تر شده‌ام. دردهایم چند وقتی هست صدای‌شان درآمده و دکتر فقط عفونت گلویم را می‌بیند و از عفونت روحم و دردهای آن بی‌خبر است! دردی که دوره‌‌اش هر سال در مشهد تمام می‌شود؛ دردی که دل‌تنگی، پای ثابت آن است.

از این‌که بگویم بعضی از همین حرف‌ها و رفتارهایم ادا اطوار است خجالت نمی‌کشم! چون وقتی دیگران نمی‌توانند همه دردهایم را ببینند مجبورم پیازداغش را زیاد کنم. اگر بخواهم بیشتر خودم را تحویل بگیرم باید مثال کبوتری را بزنم که حال پرواز ندارد و اگر هر لحظه بمیرد کسی تعجب نمی‌کند اما وقتی همان کبوتر را می‌برند و در صحن حرم رضوی ولش می‌کنند، جان دوباره می‌گیرد و جوری پرواز می‌کند انگار تازه متولد شده است... (غافل از اینکه کبوتر بعد از تولد تا چندوقت اصلا نمی‌تواند پرواز کند!)

راستش را بخواهید دل‌تنگ صحن انقلابم، دل‌تنگ نقاره‌ام، دل‌تنگ هوای حرمم! بگذار خرده بگیرند که من شما را نشناخته فقط دلخوش به گنبد و گلدسته‌ام. اصلا من هرسال برنامه‌ریزی می‌کنم ساعتی زیارت بروم که بتوانم دستانم را به ضریح برسانم. اصلا من عاشق کبوترهای حرم شده‌ام، کبوترهای حرم «شما»، ضریح «شما»، صحن و سرای «شما» و چقدر بی‌ارزشند همه‌ی این‌ها منهای «شما»!

با خودم فکر می‌کنم الان، اولِ نوشته‌ام را تغییر بدهم و به‌جای درد و درمان بنویسم «دلم، کبوتر جلد حرم شماست، هرجا ولش کنی خودش را با کله به حرم می‌رساند» ولی بلافاصله تا می‌خواهم آب دهانم را قورت بدهم اجزای صورتم از درد در یک نقطه جمع می‌شود و از بازنویسی منصرفم می‌کند!!

::

کبوترانه

::

* شعر عنوان از سیدحمیدرضا برقعی

+ عکسشونو که گرفتم قرار شد پیغامشون رو هم برسونم مشهد، کبوترهای «بقیع» رو میگم! پیغامشون این بود:

«به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت؟!»

بی تعارف

حق بدهید زمان می‌بَرَد! طول می‌‌کشد تا حالم سرجایش بیاید... مثل کسی که دارد خواب می‌بیند به بهشت* رسیده؛ جایی که همه عمر آرزویش را داشت. مسیر سختی هم پشت سر گذاشته و همین، شیرینی رسیدن را برایش بیشتر می‌کند. تازه می‌خواهد گوشه‌ای از بهشت جاخوش کند و از آن همه زیبایی حظ ببَرَد که یک‌هو بیدارش می‌کنند. بدجور حالش گرفته می‌شود... گیجِ گیج است. چشم‌هایش را می‌بندد تا شاید بتواند ادامه‌ی خواب را ببیند، تمام تلاشش را می‌کند اما بی‌فایده است. ای کاش می‌توانست برای همیشه آن‌جا ساکن شود. ای کاش می‌توانست همان‌جا بمیرد...

::

پ.ن:

* « ... إنها لمن بطحاء الجنة.»

     پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله: ... کربلا بخشی از زمین گسترده و پهناور بهشت است.

بحارالانوار، ج 98، ص 115/ کامل الزیارات، ص 264

+ ربیع آمد، سلام خدا بر زینب صبور...

+ کرب و بلا مبر ز یادم... (+)

بی تعارف

این یک شعار سیاسی است:

«آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه»

::

پ.ن:

به مناسبت هشتم شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السّلام.(+)

بی تعارف

حضرت زینب سلام الله علیها لایق بداند و حضرت آقا امر کند؛ نه با توپ و تانک ارتش، نه با عنوان سپاه و بسیج، با همین بچه هیئتی‌ها هروله‌کنان، حسین حسین گویان می‌آییم سوریه را فتح می‌کنیم.
::
پ.ن:

+ دلم امشب آشوب است. هنوز عکسی از حرم منتشر نشده. (+)

+ گریه خوب است که هر شب باشد/ گریه بر چادر زینب باشد...

بی تعارف

چادرشان را برمی دارند وقتی از حرم حضرت بانو بیرون می آیند؛ بعضی ها با ناراحتی و بعضی انگار آزادیشان را پس گرفته اند!

این روزها سر ِ حضرت خیلی شلوغ است. ای کاش همه ی مسافران می دانستند زیارت ِ چه کسی آمده اند!


بی تعارف


بگذریم از اینکه قمی ها
نگذاشتند حتی سایه ی مردهایشان از کوچه بیت النّورتان گذر کند،
وگرنه خواهر امام کجا و مجلس شراب کجا؟!



بی تعارف
بی خیال اگر واژه ها دست به دست هم داده اند تا نگذارند حتی جمله ای برایتان بنویسم. بر خلاف خیلی ها که باور دارند اثر هنری نباید سفارشی باشد، من بر این باورم که اگر تا الان بیشتر اثرهای هنری خالی از هرگونه مفاهیم دینی اند فقط و فقط به خاطر این است که خالق ِ اثر، یا خودش را وصل نکرده یا زمینه برای وصل شدنش فراهم نبوده و یا نخواسته که وصل شود به اقیانوس معرفت خاندان پیامبر اکرم علیهم السّلام. تازه بعد از این برقراری اتصال، نوبت به سفارش می رسد! عده ای باید مورد توجه این خاندان بزرگوار قرار بگیرند. آن ها خودشان سفارش می دهند... .
خواستم بنویسم از ورود کریمه ی اهل بیت به قم، خواستم بنویسم از استقبال مردم، خواستم بنویسم از ناخوش احوالی و بی تابی ایشان برای زیارت برادر، خواستم بنویسم از رفتن و ماندگار شدنشان اما بگذار اعتراف کنم نشد!

راه می افتم به سوی حرم و چشم می دوزم به گنبد طلا. می آیم همان جای همیشگی می نشینم. گله ای نیست، سفارشی هایتان را خوانده ام مخصوصا غزلی را که به «رضاشرافت» سپرده بودیدش. میخواهم باز زمزمه اش کنم:

نه جسارت نمی کنم اما، گاه من را خطاب کن بانو/
چیزی از دیگران نمی خواهم، تو مرا انتخاب کن بانو/

در کنار تو قطره ام اما، تو مرا رهسپار دریا کن/
در کنار تو ذره ام اما، تو مرا آفتاب کن بانو/

دل به هرسو که می رود بسته است دیگر از دست خویش هم خسته است/
دارد این گونه می رود از دست، آه قدری شتاب کن بانو/

به گمانم که خسته ای از من، خسته ای دل شکسته ای از من/
آه اگر که تو را می آزارد خب دلم را جواب کن بانو/

مانده ام بین رفتن و ماندن، رفتن و مبتلای غیر شدن/
ماندن و عاقبت به خیر شدن تو خودت انتخاب کن بانو/

منم و اشک و خواهشی دیگر، روز سخت شفاعت و محشر/
تو گنهکار اگر کم آوردی روی من هم حساب کن بانو!
.

+

بچه های هیئت، مجلس عزا گرفته اند.

گفتم اطلاع بدهم شاید شما هم بخواهید برای عرض تسلیت تشریف بیاورید:

پنجشنبه، سوم اسفند ساعت 19:30
بقعه متبرکه دانای علی رشت
هیئت عاشقان بقیع
بی تعارف


به این جمله اعتقادی ندارم: «برای زیارت کربلا نه پولش را دارم نه لیاقتش را».

عید ِ غدیر که رفتیم مشهد، روی دیوار حسینیه زده بودیم: «زائر مشهد الرّضا، مسافر ِ کرب و بلا» بعضی ها پرسیدند: «یعنی چی؟!» یادم نیست در جوابشان چه گفتم ولی الان صد در صد می دانم که وقتی پنجره فولاد قسمتم شد از همان جا به ضریح سلطان خیره شدم و از ایشان خواستم که بی لیاقتی ام را نادیده بگیرد و برات سفرم را امضا کند. وقتی پنجره را رها کردم و خواستم برگردم، نیم نگاهی کردم و گفتم: جسارتا خرج سفر هم با خودتان!

 

مشهد- عید غدیر سال 91


این چنین قرار شد ما هم مسافر شویم: اربعین، پیاده، نجف تا کربلا..

و جالب، زمان و مکان ِ شروع ِ حرکتمان است: 9 دی، حرم مطهر امام خمینی (ره).

دلم زودتر پیاده روی اش را شروع کرده و فریاد می زند: «هیهات منّا الذّلة».




5 دی ماه سال 91





+ شروع جاذبه ی مغناطیس حسینی، در روز اربعین است.      امام خامنه ای

+ مستند ألا یا أهل العالم (حتما ببینید):
   دانلود قسمت اول
   دانلود قسمت دوم

+ میعادگاه بین المللی شیعیان (با حاج علیرضا پناهیان درباره ی پیاده روی بزرگ اربعین)

بی تعارف

اگر اشتباه نکنم پرواز  EP 523 تهران- مشهد در حال طواف حرم امام رضا علیه السلام بود و من به گنبد طلا خیره شده بودم. باورم نمی شد امسال به این زودی بتوانم مشهد بروم. از قبل هم برنامه ای برای زیارت نداشتم. همه چیز سریع اتفاق افتاد و با دو نفر از دوستان راهی مشهد شدیم. خیلی زود رسیدیم. دستم را روی سینه گذاشته بودم و سلام می دادم. نگاهم به گنبد بود و هواپیمایی که داشت آسمان حرم را دور میزد. ما با قطار آماده بودیم؛ آن هم نه مستقیم از قم تا مشهد بلکه فقط توانسته بودیم بلیط تهران تا نیشابور را جور کنیم. با این که حدودا دو ساعت پیش از قطار پیاده شده بودیم اما هنوز صدای حرکت قطار روی ریل توی گوشم بود؛ ریل هایی که از زمان راه اندازی اولین خط لوکوموتیو در ایران هیچ تغییری نکرده اند. همان جا از امام رضا علیه السلام خواستم ...

بی تعارف

مانده بودم چه می خواهند مردم از این ضریح توخالی؟!

شش گوشه اش را که دیدم دلم لرزید...

...

روضه همان به که مکشوف نباشد.

+

بی تعارف