(کاروان پیاده نجف تا کربلا – اربعین 92)
در مقابل ایوان نجف فقط باید دلت را بسپاری به خودش! وقتی نگاه میکنی چشمها میفهمند این حرم نماد مردانگی است؛ کمال تقوا در اوج شجاعت، نماد عدالت در اوج قدرت و کوه تواضع در اوج عظمت. حرم و ضریح و نماد کم نیست اما اینجا فرق میکند، این جا گنبد و گلدسته هم اُبهت دارند... .
::
::
یک روز، وقت خیلی کمی بود برای زیارت. بعضیها پیگیر بودند که بالاخره کوفه هم میرویم یا نه؟ در کوفه، مسجد و خانه امیرالمؤمنین علیهالسّلام بود، مزار مسلم و هانی بود وگرنه کوفه که خودش خیری نداشت، نه خودش و نه مردمش! در هر صورت ما که نرفتیم. اما فرصتی شد تا وادیالسّلام برویم. مزار هود و صالح علیهماالسّلام را زیارت کنیم و قبر رئیس علی دلواری را که نماد مبارزه با انگلیس است.
آخر شب با گاریهای چوبی که هنوز در عراق خیلی کاربردی است ساکها را فرستادیم پای اتوبوس. قرار بود وسایل غیرضروری را با 2 تا اتوبوس ببرند کربلا و بعد از نماز صبح، شروع پیادهروی باشد. اما راننده اتوبوسها لحظه آخر گفته بودند خالی حرکت نمیکنند و باید حتما چندتا مسافر سوار اتوبوس بشوند. ساعت 2 شب تماس گرفتند و ماجرا را گفتند. ما هم که اصلا سرمان درد میکند برای فداکاری و از خودگذشتگی! اولش 5 نفری که بیدار بودیم، قرار شد برویم و بعدش از کربلا با ماشین برگردیم به طرف نجف که به اول پیادهروی برسیم. سعید رفت 3 نفر دیگر از بچهها را هم از خواب بیدار کرد. فکرش را بکنید خوابیدید و نصف شب یکی میآید بالاسرتان و میگوید: «فلانی! پاشو بریم کربلا، صبح برگردیم...» بندههای خدا اول فکر کردند سر کارند اما دیدند نه! مثل اینکه قضیه جدی است.
::
پ.ن:
+ این عکسا و ویدیوی کوتاه فقط واسه بچههای خودمونه؛ رمزش هم چهارتا رقم آخر شماره آقاسیدعلی (+) (+) (+)