بی‌تعارف

به نام خدا
بعضی از دغدغه‌ها را می‌توان نوشت. طنز یا جدی، نقد یا معرفی! فعلا فرقی نمی‌کند.
::
صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام/
هیچ کجا برای من کرب‌و‌بلا نمی‌شود...

پیوندها

داشتم نوشته‌ها و عکس‌های کاروان پیاده اربعین پارسال را مرور می‌کردم، گفتم شاید بازنشرشان خالی از لطف نباشد:

راه قدس از کربلا می‌گذرد... (+)

به زیبایی غروب... (+)

رنگ مظلومیت، رنگ انتقام... (+)

تابلو... (+)

بامزه‌ها... (+)

یا لثارات الحسین... (+)

پرچم شاه به سوی حرم عباس است... (+)

فکری که نباید! (+)

::

پ.ن:

+ چون از بلاگفا مهاجرت کردم اینجا. جواب اکثر کامنت‌های قدیمی پریده...

بی تعارف

صحن و سرا که نداری

گنبد طلا که نداری

پرچم سیاه که نداری

بــمیرم بــَــرات...

::

پ.ن:

+ هفتم صفرماه به روایتی معتبر شهادت امام حسن مجتبی علیه السّّلام است.

+ در حسرت زیارت بقیع به نفس نفس افتاده ام...

+ «یا مُعزّ المؤمنین» چه ذکر زیبایی است. (+) کمتر از یک مگابایت.

بی تعارف

دوشنبه 11 دی 91 ، نجف اشرف؛

نماز ظهر و عصر را در مسجد جامع فاطمة الزّهرا -سلام الله علیها- خواندیم و پیاده‌ راه افتادیم به سمت کعبه‌ی دل‌ها. قرار شد همان اولِ راه در مکانی که از قبل مشخص شده بود بمانیم و ناهار بخوریم. حدودا 700 نفر بودیم که قطعا زمان زیادی باید صرف ناهار می‌شد، از طرفی هم مسیر پُر از موکب‌هایی* بود که همه‌جوره پذیرایی می‌کردند، این دلایل با شوق زیادی که برای ادامه مسیر داشتیم کافی بود تا 20 و چند نفری قیدِ ناهار دسته‌جمعی را بزنیم و زودتر حرکت کنیم.

::

پیاده روی اربعین 91

::

هنوز 10 کیلومتر نرفته بودیم که پیرمردی با لباس عربی جلوی‌مان را گرفت و به خانه‌اش دعوت‌مان کرد. هرچند تا این‌جای مسیر از خجالت موکب‌ها درآمده بودیم اما نمی‌شد از یک ناهار مفصّل گذشت، واقعا حیف بود! پیرمرد از این‌که دعوتش را قبول کردیم حسابی خوشحال شده بود و سر از پا نمی‌شناخت. وقتی رسیدیم، فوری حمامش را گرم کرد تا اگر کسی خواست بتواند دوش بگیرد و جلوی چشمان تعجب‌زده‎ی ما اصرار داشت که جوراب بچه‌ها را از پای‌شان دربیاورد و بشوید. ما هم که شرمنده شده بودیم جوراب‌هایمان را در جیب‌مان گذاشتیم و صدایش را درنیاوردیم! بعد از چند دقیقه‌ که اثری از ناهار نبود و رد و بدل شدن کلمات دست و پا شکسته‌ی عربی و انگلیسی تازه فهمیدیم این بنده‌ی خدا دعوت‌مان کرده تا برای شام و خوابِ شب، مهمانش باشیم و فردا صبح حرکت کنیم. صاحب‌خانه هم متوجه شد ما نمی‌خواهیم شب را آن‌جا بمانیم و این تازه اول ماجرا بود! او منّت و خواهش می‌کرد و گاهی عصبانی می‌شد و لایُطلَق لایُطلَق می‌کرد و ما شکراً شکراً و عفواً عفواً می‌گفتیم. همه‌ی اعضای خانواده‌شان جمع شده بودند که رأی‌مان را بزنند تا بمانیم اما واقعا نمی‌شد باید حرکت می‌کردیم(+). حاج آقای مهدوی پیشنهاد داد تا آقاحسن جعفری روضه‌ای بخواند و مجلسی بگیریم تا هم ثوابش به صاحب‎‌خانه برسد و هم بتوانیم کمی از ناراحتی‌شان کم کنیم. و آقاحسن شروع کرد... (+) خدا خیرش بدهد.

::

پیاده روی اربعین 91

::

در مسیر همه‌اش حال و هوا همین بود. در اوج فضای شوخی و موقعیت‌های خنده‌دار، حرف، رفتار و حتی اشاره‌ای کافی بود تا اشک همه به راحتی روان شود، راحت‌تر از آن‌چه که فکرش را بکنید. آخرش هم پیرمردِ صاحب‌خانه از ناراحتی برای خداحافظی نیامد و ما رفتیم تا کربلا دعاگویش باشیم...

::

پیاده روی اربعین 91

::

پ.ن:

+ چقدر مهمون‌نواز بودن خوبه... عمه چرا به کربلا این همه دشمن آمده؟!

+ حالی برای نوشتن نبود اما من همچنان مدیون حضرت رقیه‌ام... (شهادتشان تسلیت.)

* موکب، همان هیئت خودمان است. عراقی‌ها در طول مسیر نجف تا کربلا ایستگاه‌صلواتی و چادر‌هایی راه می‌اندازند تا از زائران پذیرایی کنند که اصطلاحا به آن‌ها موکب هم می‌گویند.

بی تعارف

یکی یکی فرصت است

که غصّه می‌شود در این دلم...

یکی یکی مقصد است

که دورتر می‌شود از این سرم...

::

پ.ن:

کُلُّ مُعاجَلٍ یَسألُ الإنظَارَ، و کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسویفِ.
کسانی که فرصت ندارند، به دنبال فرصتند و از خدا مهلت می­‌طلبند، و کسانی که فرصت دارند، با بهانه‌جویی کار را به تأخیر می‌­اندازند.

 نهج البلاغه، حکمة 285 (دشتی)

بی تعارف

زیاد شدن تکیه‌های عزاداری خوب است اما نه به قیمت خالی شدن مساجد... یعنی به جرئت می‌توانم بگویم بیشتر از 85% مساجد شهر رشت را نااهلانی مدیریت می‌کنند که قدرت جذب ندارند هیچ! همان چهارتا جوانی را که به عشق امام حسین علیه السّلام می‌خواهند ماه محرم مسجد بیایند، فراری می‌دهند.

بی تعارف

امروز

که بیشتر از همیشه

به «تو» نیاز دارم

احساس می‌کنم دورتر از همه به تو

منم

دورتر از همیشه!

::

پ.ن:

+ بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است/
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست...   فاضل نظری

+ عکس‌هایی که تا سفر اربعین إن‎شاءالله واسه هِدِر میذارم رو سفر پیاده نجف تا کربلا، اربعین پارسال گرفتم. اگه احیانا کسی فایل‌هاشو خواست، بگه تا تقدیم کنم.

بی تعارف

از مناجات پانزده‌گانه امام سجاد علیه السّلام که در مفاتیح آمده همیشه «مناجات التائبین» را می‌‌خواندم و آرام می‌گرفتم اما حالا خیلی خسته‌ام... نوبتی هم باشد نوبت شکایت است! نوبت مناجات بعدی:
بسم الله...
اِلهی اِلیک اَشکو... *

...

::

پ.ن:

+ یه کم فرصت و استراحت می‌خوام!

+ *  مناجات الشّاکین (مفاتیح الجنان)؛ مناجاتی کوتاه با مضامینی بلند است، از دست ندهید! همین‌طور مناجات التائبین را.

بی تعارف

::

شب پنجم محرم است؛

لطفا امشب این فایل را دانلود نکنید

و گوش ندهید!: (+)

::

بی تعارف

حسین جان! ببخش...
پولی را که خرج کردیم به نیت اسم کوچک زیر پرچم بود نه برای اسم بزرگ تو!

هیئت کوفی‌های مقیم رشت

::

پ.ن:

بدجور مضطربم، امشب شب سوم محرم است.  (+) (+)

بی تعارف

نامه به وندی شرمن

::

پیوست: عکس یادگاری (+)

بی تعارف